سفارش تبلیغ
صبا ویژن



مصاحبه - پژوهش در تفسیر

خیلی وقت بود منتظری این تلفن بودم .

از جامعه القرآن تماس گرفته بودن. خانمی که پشتی گوشی بود بهم گفت که باید فردا برم برای مصاحبه.

خدایا.... آخه من ...... خدایا آخه من دارم میرم مشهد. فردا مسافرم. ....... چیکار کنم.

همه ی استعدادما به کار بردم تا با التماس ازشون بخوام بزارن تا من برم مشهد آ برگردم بعد برم مصاحبه. خانمی که تماس گرفته بود , خیلی زود دلش به رحم اومد. رضایت داد. تا من برم زیارت آ برگردم فرداش برم مصاحبه.

خدارا شکر. بعد از چهار, پنج ماه بالاخره قرارس کلاس تفسیرمون شروع بشه. اونجور که برآبچای ترم قبلی تعریف میکنند , کلاسی باحالیس. تفسیرش تحقیق آ پژوهشیس. من خیلی وقت بود دنبالی یه همچین کلاسی بودم. اینجوریا آدم چیز یاد میگیرد.

مشهد خیلی از امام رضا کمک خواستم . که انشالله دستی یاریگری امام رضا آ امام زمونم همیشه همراهم باشه. خودشون کمکم کنن تا کم نیارم. تا بتونم محکم قدم بردارم. تا بتونم همیشه توو این راه بمونم آ تا تهش برم. تا بتونم..............

انشالله.

خلاصه بسم الله را از همون مشهد گفتم.........

روز تولد امام رضا بود که رفتم برای مصاحبه.اصفان.لبی پل آذر. موسسه فرهنگی-هنری استاد فرشچیان. گز تعارفم کردن آ یه فرم مصاحبه گذاشتن جلوم. سوالاش خیلی هم تخصصی نبود , یوخده سوالی عمومی آ خصوصی بود. ولی وقتی فرمی مصاحبه را تحویلشون دادم. تعارفم کردند تا برم محضری استادی تفسیرشون که تازه از سری کلاسشون اومده بودن آ ازم یه مصاحبه اساسی گرفتن. یه مصاحبه تخصصی که سنگین تر از مصاحبه ی پذیرشی پروژه ی متسا توو اصفان بود. معلوم بود با هر سوالشون میخواستن به جوابی یه سوالی ریزی دیگه ای برسن. از همون کارا که خودمونم برا گزینشی نیرووامون توو شرکت میکنیم... از همون اول نیت کردم سوالاما با ساده ترین روش آ با ساده ترین لحن جواب بدم تا بیخودی خرابکاری نکنم.

خدارا شکر به خیر گذشت. فقط موقع خوندن آ ترجمه کردن قرآن به همون اندازه که واقعیت داشت خرابکاری کردم آ نشون دادم که چقدر از نظر زبان عربی بیسوادم. خب طوری نیست. همینس که هست........ طوری نیست........



نویسنده : پژوهشگر » ساعت 9:37 عصر روز دوشنبه 90 آبان 9