عید میلاد است میلاد جواد ابن الرضاست
خرّم از رویش زمین و روشن از نورش فضاست
داد ذات کبریا ریحانه را ریحانه ای
کز شمیم روح بخش او دو عالم را صفاست
آمد آن ماهی که صد خورشید شد پروانه اش
تافت آن مشعل که نورش نور حُسن ابتداست
بحر مواج سه دُر، درّ گران هشت بحر
چارامّ و پنچ حسّ و شش جهت را مقتداست
نام نیکویش جواد، آبا و ابنایش جواد
سر بلند از بذل دست لطف او، جود و سخاست
اوست آن ریحان? ریحانه کز بوی خوشش
مشک افشان تا قیامت دامن باد صباست
گر چه در برج ولایت گشته خورشید نهم
در حقیقت اولین نور جمال کبریاست
جود را نازم که حتی خازن باغ بهشت
دست از جنّت کشیده بر سر کویش گداست
او جواد اهل بیت و ما گدای اهل بیت
کار ما عجز و گدایی، کار او لطف، عطاست
بر فقیر انفاق کردی پیش تر از آن که گفت
بر گدا اعطا نمودی بیشتر از آن چه خواست
هر که در کویش گدا شد، ما گدای کوی او
هر که از راهش جدا شد، راه ما از او جداست
تربتش بیت الله و بیت الرّسول است و بقیع
کاظمینش هم نجف هم سامره هم کربلاست
حاجت ار داری بگو با او که نجل فاطمه است
درد اگر داری بیار این جا که این ابن الرّضاست
داشت مأمون، ماهی کوچک نهان در دست خویش
گفت با چشم خدا این چیست کاندر دست ماست
داد چون پاسخ ورا از ماهی و از ابر، ویم
دید او در سن طفلی عالم از ارض سماست
سر نهم بر پای او سر را چه قدر و قیمتی
جان فشانم در رهش جان را کجا اجر و بهاست؟
نام زیبایش محمّد چهره، مرآت الرّسول
کنیه اش آمد تقی خود خلق را کهف التقاست
گرد راه کاظمین خوش تر از مشک و عبیر
خاک زوّار حریمش بهتر از آب بقاست
نی عجب گر در طفولیت امام خلق شد
او امام خلق عالم پیش تر از پیش هاست
عرش و فرش و دوزخ و حنّت به حکمش پایبند
آدم و حور و پری، جن و ملک را پیشواست
آن که فرمودش امام هشتمین روحی فداک
هر چه مدح من رسا باشد به وصفش نارساست
من نمی گویم خدا باشد ولی گویم که او
جلوه اش بی ابتدا و رحمتش بی انتهاست
فیض بخشد از دمش بر آدم و جن و ملک
هر که را بر آستان قدس او دست دعاست
خلق عالم را چراغ رهنما خواهیم بود
تا که فرزند رضا ما را امام و رهنماست
صد چو عیسی آستان بوس حریمش با ادب
صد چو موسی خادم بیت الولایش با عصاست
هر که رو گرداند از او کلّ طاعاتش هدر
وآن که سر پیچد زحکمش جمله اعمالش هباست
بحر لطفش همچو بحر رحمت حق موج زن
دست جودش همچنان دست علی مشکل گشاست
ای که دست سائلت باشد به فرق نه فلک
وی که خاک زائرت درد و دو عالم را دواست
دست من خالیست اما کفّ? جود تو پر
کار من باشد گدایی کار تو جود و سخاست
من گدایم من گدایم تو جوادی تو جواد
جود از آن جوادست و گدایی از گداست
من نه جنّت خواستم نه حور خواهم نه قصور
جنّت و حور و قصور من فقط مهر شماست
گر ندارد مهر تو زاهد زفاسق بدتر است
طاعت هر کس که دشمن با تو شد مثل زناست
گر شود در کعبه، خصمت کشت? راه خدا
باز بر پیشانی اش بنوشته، این خصم خداست
پای شوم تیرگی، بر ساحت ما چون رسد
چارده مهر جهان افروز، پیش روی ماست
چارده ماه فروزان چارده خورشید نور
چارده اختر که هر یک را دو صد شمس الضّحاست
چارده مرآت داور، چارده تصویر حق
چارده کعبه که در دامانشان کوه صفاست
هر که را از دامن اینان شود کوتاه دست
آتشش گِرد سراست و دوزخش در زیر پاست
بار معبود! تو می دانی که مرغ روح من
معتکف در کاظمینِ آن شه ارض و سماست
گر چه دورم از حریمش، هست قبرش در دلم
سینه ام را از فروغش یک جهان نور و ضیاست
تا مرا در سینه باشد مهر فرزند رضا
هم تو خوشنودی و وهم پیغمبرت از من رضاست
تا که (میثم) را زبان در کام و جان در پیکراست
با زبان شعر بر این خاندان مدحت سراست
حاج غلامرضا سازگار
آیه 72
"وَ إِذَا تُتْلىَ عَلَیْهِمْ ءَایَاتُنَا بَیِّنَاتٍ تَعْرِفُ فىِ وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ الْمُنکَرَ یَکاَدُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ ءَایَتِنَا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَالِکمُُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ" (72)
« و هنگامی که آیات ما, درحالی که روشن است , بر آنان خوانده می شود , در چهره های کسانی که کفر ورزیدند (نشانه های) انکار را می شناسی نزدیک است به کسانی که آیات مارا بر آنان می خوانند حمله ور شوند ! بگو: و آیا شما را به بدتر از این (عصبانیت) خبر دهم؟ (آن)آتش که خدا آن را به کسانی که کفر ورزیدند وعده داده است و بد بازگشتگاهی است! »(72)
"تلى":تلوّ (بر وزن علوّ) و تلو (بر وزن حبر) و تلاوة، بمعناى تبعیّت و از پى رفتن است اقرب- الموارد گوید:
بنابراین , خواندن آیات خدا و تدبر در آن را از آن جهت تلاوت گویند که متابعت از آنهاست, شخص قارء گویا در پی کلمات و معانی می رود.
طبرسی در ذیل آیه 44 از سوره بقره فرموده: تلاوت در اصل بمعنی تبعیت است , زیرا در خواندن بعضی حروف را به بعضی تابع می کنند. فرق تلاوت با قرائت آنست که قرائت در اصل جمع کردن حروف و تلاوت قرار دادن آنها در پی یکدیگر است.
" آیة" : علامت .نشانه .عبرت. دلیل. معجزه.
"بَین" : وسط :(بینة) مونث (بین) و جمع آن بیّنات است و آندو بمعنی دلیل روشن و آیات واضح هستند.
"عرف":معرفت و عرفان بمعنى درک و شناختن است.
"وجه":چهره روى. صورت.
"نکر":(بر وزن فرس و قفل) نشناختن
"کاد":از افعال مقاربه و بمعنى نزدیکى است «کاد یفعل» یعنى نزدیک است بکند و هنوز نکرده
"سطا":قوله تعالى: یَکادُونَ یَسْطُونَ(حج/ 72)أی یتداولونهم بالمکروه و یبطشون بهم من شدة الغیظ.[سطو] بهِ و علیهِ: بر او حملهور شد و چیره گردید،-
"نباء": (بر وزن فرس) خبریکه داراى فائده بزرگ و مفید علم یا ظنّ است و بخبر نباء نگویند مگر آنکه این سه امر را داشته باشد و خبریکه آنرا نباء گویند حقّش آنست که از کذب عارى باشد مثل خبر متواتر و خبر خدا و رسول صلی الله (راغب)نباء و انباء در قرآن بکار نرفته مگر در چیزهائیکه داراى اهمیّت و شأن عظیماند.
"شر"ّ:بد و ضرر راغب گفته: شر آنست که همه از آن اعراض میکنند چنانکه خیر آنست که همه بآن مایل میشوند
"النَّار" )نور): آتش
"وعد":راغب گوید: وعد در وعده خیر و شرّ هر دو بکار رود.
"بِئس"َ:فعل ذمّ است و در تمام ذمّها بکار میرود چنانکه نعم در تمام مدحها (مفردات) اصل آن از بؤس بمعنى ناپسند است .
"صیر":رجوع. انتقال. تحوّل."مَصیر":بازگشتگاه
تفسیر:
کلمه" منکر" مصدر میمى به معناى انکار است و مراد از" شناختن انکار در روى کفار" شناختن اثر انکار و کراهت است. و کلمه" یسطون" از" سطوت" است که- بنا به آنچه در مجمع البیان آمده- به معناى اظهار حالتى خشمگین و وحشتآور است.
مىگویند:" سطا علیه، یسطو، سطوة و سطاوة" یعنى خشم گرفت بر او و" و الانسان مسطو علیه" یعنى انسان مورد خشم قرار گرفت. و کلمه" سطوت" و" بطش" هر دو به یک معنا است[1].
و در حقیقت هنگام شنیدن این آیات بینات, تضادی در میان منطق زنده قرآن و تعصبات جاهلانه آنها پیدا می شود, و چون حاضر به تسلیم در برابر حق نیستند, بی اختیار آثار آن در چهره هاشان نمایان می شود.بلکه بر اثر شدت تعصب و لجاج « نزدیک است برخیزند و با مشتهای گره کرده خود به کسانی که ایات ما را بر آنها می خوانند حمله کنند»!
در حالی که انسان اگر منطقی فکر کند هرگاه سخن خلافی بشنود , نه چهره در هم می کشد و نه پاسخ آن را با مشت گره کرده می دهد, بلکه با بیان منطقی آن را رد میکند, این عکس العملهای نادرست کافران , خود دلیل روشنیست براینکه آنها تابع هیچ دلیل و منطقی نیستند, تنها جهل و عصبیت بر وجودشان حاکم است.
هنگامى آیات قرآن مجید در حالى که واضح و درخشنده و گویاى حق و حقیقت هستند تلاوت و خوانده میشود به جاى اینکه خوشحال و پذیراى آنها شوند آثار انکار و عدم پذیرش و تسلیم در مقابل آیات قرآن را در صورتهاى آنان یعنى کافران، مشاهده میکنى.
و معناى آیه این است که: چون آیات مرا برایشان تلاوت کنى، در حالى که آیات ما واضح الدلاله است در عین حال آثار انکار را در چهرههاى کفار مشاهده میکنى، آن قدر که گویى از شدت خشم نزدیک است بر خوانندگان قرآن بشورند.
قابل توجه اینکه جمله یَکادُونَ یَسْطُونَ با توجه به اینکه از دو فعل مضارع تشکیل شده دلیل بر استمرار" حالت حمله و پرخاشگرى" در وجود آنها است که گاه شرائط ایجاب مىکرد عملا آن را ظاهر کنند، و گاه که شرائط اجازه نمىداد، حالت آمادگى حمله در آنها پیدا میشد و به تعبیر ما به خود مىپیچیدند که چرا قادر بر حمله و ضرب نیستند.
جمله" قُلْ أَ فَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکُمُ" تفریع بر انکار مشرکین و احترازشان از شنیدن قرآن است، یعنى به آنان بگو: پس مىخواهید خبر دهم شما را به چیزى که از شنیدن قرآن برایتان ناگوارتر است، اگر مىخواهید بگویید شما را از آن خبر دهم که مواظب خود باشید و از آن بپرهیزید اگر اهل پرهیز هستید.
در معناى «مِنْ ذلِکُمُ» دو احتمال ذکر شده است:
الف: از حمله شما و خشمتان نسبت به آنان که آیات ما را مىخوانند.
ب: از خشم و غیظى که به سبب خواندن آیات ما بر شما، برایتان پیدا مىشود. ُ
در اعراب «النّار» نیز دو احتمال وجود دارد.
یکى این که خبر براى مبتداى محذوف باشد چنان که گویى کسى مىپرسد: بدتر از اینها براى کفّار چیست؟ خداوند مىفرماید: بدتر از همه اینها، آتش است.
احتمال دوم این که مبتدا باشد و جمله «وَعَدَهَا اللَّهُ» خبر آن، یا استینافیه است.
و جمله" النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ" بیان همان بدتر است، یعنى آنکه گفتیم برایتان ناگوارتر است.
و جمله" وَعَدَهَا اللَّهُ ..." بیان شر بودن آن است. یعنى اگر به زعم شما این آیات بینات الهى شر است، چون با افکار منحرف و نادرستتان هماهنگ نیست، من، بدتر از این را به شما معرفى مىکنم، که همان مجازات دردناک الهى است که در برابر این لجاج و عناد سر انجام دامانتان را خواهد گرفت.
در حقیقت در برابر این آتشمزاجان پرخاشگر که شعلههاى عصبیت و لجاج، همواره در درونشان افروخته است، پاسخى جز آتش دوزخ نیست! چرا که همیشه مجازات الهى تناسب نزدیکى با چگونگى گناه و عصیان دارد.
خدا هم هیچگاه نسبت به وعدههاى خود، هر وعدهاى که باشد خلف وعده نکرده و نخواهد کرد. چرا که خلف وعده: عیب و نقص است، و در ذات مقدس خدا عیب و نقصى وجود ندارد
در مبارزه میان کفر و ایمان، لبه تیز حملههاى کافران، روى مراکز و شخصیتهاى معنوى وفرهنگى متمرکز است، آنان گاهى مراکز عبادت را هدف قرار مىدهند که در آیهى 40 همین سوره خواندیم: «لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ» و گاهى بدنبال حمله به مبلّغان و مروّجان دین یا مستمعین آنان هستند.
محمّد بن العباس بعد دو واسطه از عیسى بن داود او از امام کاظم علیه السّلام و ایشان از پدر بزرگوارش امام صادق علیه السّلام نقل نماید که فرمود هر وقتى درباره امیر- المؤمنین على علیه السّلام آیهاى نازل مىگردید که در آن حکایت از فضیلت على علیه السّلام میشد و اطاعت و پیروى از آن بزرگوار در آن آیات فرض و واجب میگردید گروهى از این امر ناراضى میشدند و خوش آیند آنان نمیبود و از روى رشک و حسد و خشم منکر آن میگردیدند تا اینکه این آیه نازل گردید «3». (3) البرهان فی تفسیر القرآن.
نکته ها:
کافران همیشه حالت انکار دارند.
خداوند با کافران اتمام حجّت می کند.
حجّت و استدلال باید روشن باشد.
بغض و کینه ی کافران پوشیده نمی ماند.
انکار قلبی و روحی در جسم اثر می گذارد.
کسی که برهان ندارد, به حمله و یورش تمسک می جوید,(توسل به زور نشانه ی عجز در منطق است)
مبلغان یا گروندگان به دین , خود را برای حمله ی مخالفان آماده کنند.
تبلیغات روشنگر دینی, آتش سردی است به جان کافران
در انذار و تهدید افراد لجوج , از دوزخ یاد کنید.
قال امیرالمومنین علیه السلام:
"وَ کِتابُ اللهِ بَینَ اَظهَرَکُم ناطِقُ لا یَعیَی لِسانُهُ وَ بَیتُ لا تُهدَمُ اَرکانُهُ وَ عِزٌّ لا تُهزَمُ اَعوانُهُ"«1»
کتاب خدا که در میان شماست گویایی است که زبانش خسته نمی شود و خانه ای است که ارکان آن خراب نمی شود و غالب است که یارانش شکست نمس خورند.
(1)نهج البلاغه ،خطبه 133،بند4
[1] مجمع البیان، ج 7، ص 9
آیه 71
"وَ یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ یُنزَِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَ مَا لَیْسَ لهَُم بِهِ عِلْمٌ وَ مَا لِلظَّالِمِینَ مِن نَّصِیرٍ" (71)
و /مشرکان /جز خدا چیزى را مىپرستند که هیچ دلیلى وبرهانی بر(حقانیت )آن فرو نفرستاده است، و چیزى را که هیچ علمى بدان ندارند. وروز ( رستاخیز)هیچ یاورى براى ستمکاران نیست. (71)
"عبادت":تذلّل با تقدیس. اطاعت.
"دون":غیر. حقیر. ناقص از دیگرى و بمعنى پائین، فوق، جلو، عقب نیز بکار رفته است.
"نزول":اصل نزول بمعنى فرود آمدن است
"سلط":سلطه بمعنى قدرت است (اقرب) راغب سلاطه را تمکّن و قدرت از روى قهر گفته استسلطان:دلیل و غلبه که عبارت اخراى تسلّط است.
"ظلم":الظُّلْمَةُ: عدمُ النّو(مظلم) (بصیغه فاعل) تاریک ایضا کسیکه در تاریکى داخل شود
"نصر":یارى.
تفسیر:
{ احتجاج بر اینکه مشرکان برهان و علمی بر خدایی" شرکاء" ندارند}
حرف " باء" در " به" به معنای " مع" است و کلمه " سلطان" به معنای برهان و حجت است ؛ و معنای آیه این است که: مشرکین به جای خدا چیزی_همان بتی که شریک خدا میگیرند_ را می پرستند که خداوند هیچ حجت و دلیلی نازل نکرده که آنها بدان متمسک شوند و مشرکین به چنین حجتی علم ندارند.
بعضی از مفسران (1) گفته اند: اگر جمله " و مشرکین به چنین حجتی علم ندارند" را اضافه کرد برای این است که آدمی بسیاری از چیزها را میداند و به آن علم دارد, با اینکه هیچ حجتی بر آن ندارد مانند ضروریات بدیهی , و چه بسا نزول سلطان را به دلیل نقلی تفسیر کرده اند.
و مراد از "علم" را دلیل عقلی گرفته, آیه را چنین معنا کرده اند: مشرکین به جای خدا چیزهایی می پرستند که نه دلیل نقلی بر آن دارند و نه دلیل عقلی . ولی این تفسیر خودش تفسیری است بی دلیل, و "تنزیل سلطان" همانطور که شامل دلیل نقلی , یعنی وحی و نبوت می شود, شامل ادله عقلی هم هست, چون ادله عقلی را نیز خدا بر دلها نازل کرده.
"وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ" ظ بعضی از مفسران گفته اند: تهدید مشرکین است و مراد این است که مشرکین یاوری ندارند که ایشان را از عذاب محافظت نماید.
ولی به طوری که از سیاق بر می آید ظاهراً جمله مذکور در مقام احتجاج بر این است که مشرکین برهان و علمی به خدایی شرکائشان ندارند, به این بیان که اگر چنین حجتی و علمی می داشتند , آن برهان یاور ایشان می شد, چون برهان یاور صاحب برهان است,و علم یاور عالم است. لیکن مشرکین ظالمند و برای ظالمان یاوری نیست. پس به همین دلیل برهان و علمی هم ندارند و این از لطیفترین احتجاجات قرآنی است.
یکی از روشنترین دلائل بطلان شرک و بت پرستی این است که هیچگونه دلیل عقلی و نقلی بر جواز این عمل دلالت نمی کند, در آیه نخست در واقع این ابطال اعتقاد بت پرستان استکه معتقد بودند خدا اجازه بت پرستی را به آنها داده , و این بتها شفیعان درگاه او می باشند.
بدیهی است کسی که در اعتقاد و اعمال خود متکی به دلیل روشنی نیست, ستمگر است, هم به خویش ستم کرده و هم به دیگران, و به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهی هیچکس قدرت دفاع از او ندارد, لذا در پایان آیه می گوید:" برای ستمکاران یاور و راهنمایی نیست."
بعضی از مفسران گفته اند که "نصیر" در اینجا به معنی دلیل و برهان است, چرا که یاری کننده حقیقی همان میباشد(2). این احتمال نیز وجود دارد که مراد از "نصیر" , راهنما است و مکملی است برای بحث گذشته, یعنی نه حجت الهی دارند , نه دلیل عقلی که خود به آن رسیده باشند , و نه رهبر و راهنما و استادی که آنها را در این مسیر یاری کند, چرا که آنها ستمگرند و در برابر حق تسلیم نیستند.
این تفسیرهای سه گانه با هم منافاتی ندارند , هرچند تفسیر اول روشنتر به نظر می رسد.
در احسن الحدیث آمده , یعنی نه دلیلی از طریق وحی دارند و نه از راه علم , و معلوم می شود که علوم ضروری مانند وحی آسمانی , انسان را به حق دلالت میکند. جمله وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ نتیجه صدر آیه است , یعنی نه وحی آمده و نه علمی بر آن شاهد است, علی هذا «نصیر» همان دلیل است که در حق بودن, انسان را یاری میکند. طبرسی فرموده : مانعی از عذاب خدایی ندارند.
یک نکته جالب اینکه کلمه (یَعْبُدُونَ) به صیغه مضارع به کار رفته که برای استمرار است . به این معنی که مشرکان و بت پرستی و بت پرستان تنها در اعصار گذشته نبوده اند. بلکه در آینده هم برای همیشه خواهند بود. گواه بر این موضوع , این همه ادیان جعلی و ساختگی است که در کره ی زمین به وجود آورده اند.
افراد این ادیان ساختگی نه تنها مشرکند, بلکه منکر وجود خدای بی همتا هستند, و به راستی این خود یکی از ده ها اخبار غیبی و معجزات قرآن مجید به شمار می رود. بدیهی است که هرگاه انسان یک عملی را انجام می دهد باید برای تجویز انجام دادن آن , دلیل و برهانی داشته باشد, تا اگر از او دلیل و برهان بخواهند بتواند بیاورد.
: برای انسان سزاوار است که از یکی از این دو امر پیروی کند:
یا از شریعت خدا پیروی کند و به فرمانها و بازداشتنهای او گردن نهد,
و یا از دانش پیروی کند.
پس کسی که از هیچ یک از این دو امر پیروی نکند به خود ستم کرده است, و کسی که به خود ستم کند, آیا می پندارد که آنگاه بتهای بشری و حجری شفیع و واسطه نجات او خواهند شد؟! در واقع آن بتها از هر نوع که باشند بر ضد او خواهند بود و در دوزخ با او محشور خواهند بود , چنانکه خدای تعالی گفته است:
« إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ- شما و آن چیزهایی که سوای الله می پرستید هیزمهای جهنمید. شما به جهنم خواهید رفت» و از آنجا که یکی از روشنترین دلائل بطلان شرک و بت پرستی این است که هیچگونه دلیل عقلی و نقلی بر جواز این عمل دلالت نمی کند.دیدگاه مشرکان این بود که خداوند به بعضی اشیا و بت ها قدرت تدبیر و تصمیم عطا کرده ولی خودش فوق همه آنهاست, آنها خیال می کردند که جهان تحت تدبیر خدایان(ارباب) است و خدا را«رب الارباب» و خدای خدایان می پنداشتند.این آیه می فرماید: خداوند هیچ گونه اقتداری به هیچ یک از معبودهای خیالی شما نداده و هستی تحت تدبیر خدای یکتاست.
: قال علی علیه السلام:
"کفاکَ مِن عَقلِکَ ما اوضحَ لکَ سُبُلَ غَیِکَ مِن رُشدِکَ"
بس است تو را از عقل و خرد که راههای گمراهیت را از راههای رستگاریت به تو آشکار میسازد.
1 مجمع البیان, ج7,ص9
2 المیزان و فخر رازی
آیه 70
"أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فىِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ ذَالِکَ فىِ کِتَابٍ إِنَّ ذَالِکَ عَلىَ اللَّهِ یَسِیرٌ" (70)
آیا ندانستهاى که خدا آنچه را در آسمان و زمین است مىداند؟! (چرا) که اینها در کتابى /ثبت/ است براستى که این /امور/ بر خدا آسان است. (70)
"کتب":کتب (بر وزن فلس) و کتاب و کتابة یعنى نوشتن
"یسر":آسانى /یسیر: آسان.
تفسیر :
این آیه تعلیل علم خدا است به آنچه مىکنند، و معنایش این است: آنچه کفار مىکنند بعضى از حوادث است که در زمین و آسمان جریان مىیابد، و خدا تمامى حوادث و موجودات زمین و آسمان را مىداند پس او به کردههاى شما کفار نیز آگاه است.
این جمله (تَعْلَمْ) خطاب به پیامبر است. یعنى یا محمّد (ص) اگر آن افرادى که در آیات قبل گفته شد نمىفهمند، یا نمىخواهند بفهمند خدا به کلیه آنچه در آسمانها و زمین است علم و آگاهى دارد تو یقینا دانسته و مىدانى که خدا از هر نظر از آنچه در آسمانها و زمین که کفار هم جزء آنها مىباشند آگاه است، و چون آگاه است پس در صورتى که کافران ایمان نیاورند.
آنچه در این آیه مىخوانیم براى پیامبر خدا تسلیت و دلدارى، و براى کفار یک نوع تهدید است از جمله تفاوتهائى که بین خالق و مخلوق مىباشد، همین است که علم خداوند به اشیاء، نظیر ذات مقدسش غیر محدود، و علم انسان محدود مىباشد.
" إِنَّ ذلِکَ فِی کِتابٍ" «ذلک» اوّل اشاره است به «ما» یعنى ما فى السماء و الارض در کتاب بخصوصى ثبت است، این جمله تأکید جمله سابق است مطالب قبلى را تاکید مىکند، و مىفرماید: آنچه را خدا مىداند همه در کتابى ثبت است، نه نسخهاش گم مىشود، نه او فراموش مىکند و نه دچار اشتباه مىگردد.
پس کردههاى ایشان همانطور که بوده تا روزى که خدا حکم کند محفوظ مىماند. و جمله" إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ" معنایش این است که ثبت و نگهدارى آنچه مىداند در کتابى محفوظ براى او آسان است.
کتاب علم بى پایان خداوند، کتاب عالم هستى و جهان علت و معلول، جهانى که چیزى در آن گم نمىشود و نابود نمىگردد، بلکه همواره تغییر صورت مىدهد حتى امواج صداى ضعیفى که از حلقوم انسانى در هزاران سال قبل بر خاسته به کلى نابود نشده است، و همواره در این فضا وجود دارد این یک کتاب بسیار دقیق و جامع است که همه چیز در آن ضبط شده است.
و به تعبیر دیگر همه اینها در" لوح محفوظ"، لوح علم الهى ثبت است، و همه این موجودات با تمام خصوصیات و جزئیات نزد او حاضرند.
و لذا در آخرین جمله مىفرماید:" این بر خداوند آسان است" چرا که همگى موجودات با تمام خصوصیاتشان نزد او حضور دارند .
نظیر: إِنَّ ذلِکَ فِی کِتابٍ است آیه: ... وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ "ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ[1] "، آیه مورد تفسیر خطاب به رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و یا به هر مخاطب است.
کردارها آثارى به ثبت مىرسانند که در صفحههاى گوناگون محو نمىشود و جز اصحاب علم و دانش نمىتوانند آنها را بخوانند ... هر چه علم پیشرفت ژرف نگرى و پرداختن دقیق به شناخت آثارى که این ظواهر و عوارض را بر جاى مىگذارد بیشتر مىشود. برجستهترین مثال این امر بیمارى است که آثارى بر تمام اندامها مىگذارد، بر جریان گردش خون انسان و ...
1)علم خداوند نسبت به تمام هستى یکسان است.
2)علم خداوند در کتابى ثبت است. (یا اعمالى که شما انجام مىدهید که در دو آیه قبل به آن اشاره شد، در کتاب ثبت است)
3)احاطهى علمى خداوند بر همهى امور و ثبت آن در کتابى مخصوص، براى او آسان است.
فَقال اَمیرَالمُومنینَ عَلیه السَلام:
"فَتبَارکَ اللهُ الَذی لا یَبلُغُهُ بَعدَ الهِمَم و لا یَنالُهُ حَدسَ الظَنَّ ،اَلاَوُّلُ الَذی لا غایَة لَه مَنتَهی و لا اخِرَ لَهُ فَیَنقَضی[2]"
برتر از هر چیز خداوندی است که همت های تلند او را درک نکرده وزیرکی های هوشمندان به او نمی رسد،اولی اوست که پایانی برای او نیست تا به نهایت رسد ونه آخری است که او را تمام شود.
1 (یونس/61)
2 نهج البلاغه , خطبه 93, بند 1و2
آیه 68و 69
"وَ إِن جَدَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ" (68)
"اللَّهُ یحَْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کُنتُمْ فِیهِ تخَْتَلِفُونَ" (69)
و اگر (کافران) با تو مجادله کنند، پس بگو:» خدا به آنچه انجام مىدهید داناتر است. (68)
خدا در روز رستاخیز، میان شما در مورد آنچه که همواره در آن اختلاف مىکردید، داورى مىکند. (69)
"جدل":جدال: منازعه، مخاصه
تفسیر :
سیاق آیه قبلى تایید مىکند که مراد از این جدال، مجادله و بگومگوى در همان مساله طرز عبادت باشد، بعد از آنکه آن حجت مذکور را در پاسخشان آورد، رسول گرامى خود را دستور مىدهد که (اگر زیر بار نرفتند) به حکم خدا ارجاعشان ده. حکم، حکم خدا است، و تو خودت را با ایشان یکى مکن.
بعضى[1] از مفسرین گفتهاند: مراد از جمله" إِنْ جادَلُوکَ" مطلق جدال در امر دین است بعضى[2] دیگر گفتهاند: مراد جدال در امر ذبیحه است، ولى سیاق سابق با این احتمال نمىسازد.
جمله" فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ" زمینهچینى است براى اینکه ایشان را به حکم خدا ارجاع دهد و معنایش این است که: خدا داناتر است به آنچه مىکنید، و میان شما حکم مىکند حکم کسى که حقیقت حال را کاملا مىداند، چیزى که هست این حکم را روز قیامت مىکند و در ازاى مخالفتتان با حق و اهل حق به حسابتان مىرسد.
و در صحنه قیامت که صحنه بازگشت به توحید و یکپارچگى و بر طرف شدن اختلافات است حقایق را براى همه شما آشکار مىسازد.
گر چه بعضى از مفسران گفتهاند: ممکن است کلمه بَیْنَکُمْ، و کُنْتُمْ، و تَخْتَلِفُونَ مربوط به آن اختلافاتى باشد که کافران، خودشان با یکدیگر داشتند.
ولى این قول خیلى بعید به نظر مىآید. بلکه مىتوان گفت: منظور از این اختلاف- به قرینه معنى آیه بعد و مضمون آیه قبل که صریحا مىگوید: اختلاف، بین پیامبر اسلام و کافران بود- همان اختلاف بین اسلام و کفر باشد.
یعنى یا محمّد (ص) اگر آنان حق را نپذیرفتند نگران مباش. زیرا خداوند فرداى قیامت بین شما و کفار قضاوت خواهد کرد.
اگر انسان خدا را مقیاس و مرجع سنجش خود قرار دهد و بداند که او مراقب آدمى است، اختلافات به زودى حلّ مىشود و به پایان مىرسد، و شاید این آیه همچنین برساند که ضرورتا اختلافات نباید موجب جنگ و نبرد شود، بلکه این انسان است که بر این اختلافات رنگ دشمنى و خصومت مىزند[3].
نکته ها
خداوند پیامبرش را دلداری و آموزش می دهد.
انبیاء با آن همه معجزه و منطق , باز گرفتار افراد لجوج بودند.
یاد خدا و واگذاری امور به او , بهترین وسیله ی آرامش است.
با افراد لجوج و اهل جدل درگیر نشوید.
در قیامت , داور و حاکم همان خدای متعال است که شاهد و اگاه است.(قضاوت کامل در سایه علم کامل است)
ایمان به علم و داوری خداوند, آرامبخش مومنان و تهدید کننده ی کافران است.
ایمان به قیامت بهترین اهرم برای مهار کردن اختلاف ها و مجادله هاست.
سُئِلَ عَن عَلی عَلیهِ السَلام؟
کَیفَ یُحاسِبُ اللهِ الخَلقَ عَلی کَثرَتِهم؟ فَقال کَما یَرزُقُهُم عَلی کَثرَتِهِم.
فَقیل کَیفَ یُحاسِبُ وَلا یَرَونَه؟ فَقالَ کَما یَرزُقُهُم وَلا یَرَونَهُم[4].
از علی علیه السلام پرسیده شد،چگونه خداوند خلقش را وجود زیادیشان حساب رسی می کند؟
حضرت فرمودند:همان گونه که با وجود زیادیشان روزی میدهد.
با گفت چگونه محاسبه می کند در حالیکه دیده نمی شود؟
ایشان فرمودند:همانطور که ایشان را روزی می دهد ولی او را منی بینند.
1 روح المعانی , ج 17 , ص 198.
2 همان
3 تفسیر آسان
4 نهج البلاغه , حکمت 292
روایت از حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام: خدا را بدین لحاظ لطیف میگوئیم که مخلوقاتی لطیف و ظریف که از جمله آنها گیاهان می باشند دارد. (عیون اخبار رضا)
" لَهُ ما فِی ظاهر این جمله مىرساند که خبرى بعد از خبر باشد براى کلمه" ان" پس در نتیجه تتمه تعلیل در آیه سابق خواهد بود. گویا فرموده: خدا لطیف و خبیر و مالک همه موجودات در آسمان و زمین است و در ملک خود هر طور بخواهد به لطف و جبروتش تصرف مىکند، ممکن هم هست جملهاى غیر مربوط به سابق، و تعلیلى جداگانه و مستقل باشد.
و جمله" وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ" افاده مىکند که هر چند تصرفات او همه جمیل و نافع و سزاوار حمد و ستایش است ولى در عین حال خود او هیچ احتیاجى به آن تصرفاتش ندارد. پس مفاد دو اسم" غنى" و" حمید" مجموعا این است، که خداى تعالى جز آنچه که نافع است انجام نمىدهد، و لیکن آنچه انجام مىدهد نفعش عاید خودش نمىشود بلکه عاید خلقش مىگردد.
پیوند این دو صفت (غنى و حمید) با هم یک پیوند بسیار حساب شده است، چرا که اولا بسیارند کسانى که غنى هستند اما بخیلند و استثمارگر و انحصار طلب و غرق غفلت و غرور، و به همین دلیل عنوان غنى بودن گاهى تداعى این اوصاف را مىکند، ولى غنى بودن خداوند توأم است با لطف و بخشندگى، جود و سخاى او نسبت به بندگان که او را شایسته حمد و ستایش مىکند.
ثانیا: اغنیاى دیگر غنایشان ظاهرى است و اگر جود و سخایى دارند در واقع از خودشان نیست چرا که تمام نعمت و امکانات را خدا در اختیار آنها گذارده است، غنى بالذات و شایسته هر گونه ثنا و ستایش تنها ذات پاک او است.
ثالثا: بىنیازان دیگر اگر کارى مىکنند بالآخره سودى از آن عاید خودشان مىشود تنها کسى که بى حساب مىبخشد و سودى عائد او نمىگردد بلکه مىخواهد تا بر بندگان جودى کند، او است و به همین دلیل از همه شایستهتر به حمد و ثنا است.
وجود انسان، سراسر فقر و به هوا، غذا، مسکن، لباس و چیزهاى دیگر محتاج است و اگر چند روزى در شاخهاى از امور خود را بىنیاز بپندارد، دست به طغیان مىزند و عوارض و خطراتى به دنبال دارد، مانند: بىتفاوتى، غفلت، استثمار، ولى خداوند «الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»، بىنیاز مطلق و شایستهى هر گونه ستایش است.
غنى و بىنیاز بودن پروردگار اولا: ذاتى و ثانیا: مطابق با واقع است. و لذا خداى بىهمتا قبل از اینکه اشیاء را بیافریند باز هم غنى و بىنیاز بوده، کما اینکه بعد از فناء آنها، باز هم ذات مقدسش غنى و بىنیاز خواهد بود. و چون اینطور است پس به قضاوت عقل، یک چنین خدائى شایسته حمد و سپاس مىباشد.
قال عَلی عَلیهِ السَلام:
"وَ کانَ مِن اِقتِدارِ جَبرُوتِه لَطائِفِ صَنعَتِه اَن جَعَلَ مِن ماءِ البَحرِ الزّاخِرِ المُتَراکِمِ المُتَقاصِفِ یَبَسَاً جامِدَاً[2]"
و از توانایی سلطنت پروردگار و شگفتی های آفرینش های نیکوی اوآن است که از آب دریای گود بر هم ریخته ی بسیار موج زننده زمین خشک بی حرکت را آفرید.
[2] نهج البلاغه،خطبه 202،بند 1.
ما فرزندان عاشوراییم
از مرگ باکی نداریم
و شهادت را
موفقیت در
دانشگاه انسانیت می دانیم
سلام خدا بر شهیدان
درود خدا بر علی محمدی
درود خدا بر شهریاری
درود خدا بر رضایی نژاد
و درود خدا بر احمدی روشن
خدایا نام ما کمترین ها را هم
در زمره شهدایت قرار بده!
آنچه در پروژه تفسیر سوره حشر ارائه خواهد شد:
مقدمه ای بر سوره مبارکه حشر:
زمان نزول سوره
مکان نزول سوره و رخدادهای زمانبندی سوره
شناسایی آیات تاریخدار سوره های قبل و بعد
بستر تاریخی نزول سوره حشر
طرح یک شبهه
چکیده ای بر سوره حشر
تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر آیات اول الی 10
تفسیر آیات 11 الی 17
تفسیر آیات18 الی 24
تفسیر نور (نکته ها و پیامها)
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
سبَّحَ للَّهِ مَا فی السمَوَتِ وَ مَا فی الأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الحَْکِیمُ
هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَبِ مِن دِیَرِهِمْ لأَوَّلِ الحَْشرِمَا ظنَنتُمْ أَن یخْرُجُواوَ ظنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصونهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْث لَمْ یحْتَسِبُواوَ قَذَف فی قُلُوبهِمُ الرُّعْبیخْرِبُونَ بُیُوتهُم بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبرُوا یَأُولی الأَبْصرِ
وَ لَوْ لا أَن کَتَب اللَّهُعَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبهُمْ فی الدُّنْیَاوَ لهَُمْ فی الاَخِرَةِ عَذَاب النَّارِ
ذَلِک بِأَنهُمْ شاقُّوا اللَّهَ وَ رَسولَهُوَ مَن یُشاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شدِیدُ الْعِقَابِ
مَا قَطعْتُم مِّن لِّینَةٍ أَوْ تَرَکتُمُوهَا قَائمَةً عَلی أُصولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِیُخْزِی الْفَسِقِینَ
وَ مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلی رَسولِهِ مِنهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یُسلِّط رُسلَهُ عَلی مَن یَشاءُوَ اللَّهُ عَلی کلِّ شیءٍ قَدِیرٌ
مَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلی رَسولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَی فَللَّهِ وَ لِلرَّسولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتَمَی وَ الْمَسکِینِ وَ ابْنِ السبِیلِ کی لا یَکُونَ دُولَةَ بَینَ الأَغْنِیَاءِ مِنکُمْوَ مَا ءَاتَاکُمُ الرَّسولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُواوَ اتَّقُوا اللَّهَإِنَّ اللَّهَ شدِیدُ الْعِقَابِ
لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَرِهِمْ وَ أَمْوَلِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضلاً مِّنَ اللَّهِ وَ رِضوَناً وَ یَنصرُونَ اللَّهَ وَ رَسولَهُأُولَئک هُمُ الصدِقُونَ
وَ الَّذِینَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الایمَنَ مِن قَبْلِهِمْ یحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیهِمْ وَ لا یجِدُونَ فی صدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بهِمْ خَصاصةٌوَ مَن یُوقَ شحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئک هُمُ الْمُفْلِحُونَ
وَ الَّذِینَ جَاءُو مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لاخْوَنِنَا الَّذِینَ سبَقُونَا بِالایمَنِ وَ لا تجْعَلْ فی قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِینَ ءَامَنُوا رَبَّنَا إِنَّک رَءُوفٌ رَّحِیمٌ
أَ لَمْ تَرَ إِلی الَّذِینَ نَافَقُوا یَقُولُونَ لاخْوَانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَبِ لَئنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لا نُطِیعُ فِیکمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصرَنَّکمْ وَ اللَّهُ یَشهَدُ إِنهُمْ لَکَذِبُونَ
لَئنْ أُخْرِجُوا لا یخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئن قُوتِلُوا لا یَنصرُونهُمْ وَ لَئن نَّصرُوهُمْ لَیُوَلُّنَّ الأَدْبَرَ ثُمَّ لا یُنصرُونَ
لأَنتُمْ أَشدُّ رَهْبَةً فی صدُورِهِم مِّنَ اللَّهِذَلِک بِأَنهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ
لا یُقَتِلُونَکمْ جَمِیعاً إِلا فی قُرًی محَصنَةٍ أَوْ مِن وَرَاءِ جُدُرِبَأْسهُم بَیْنَهُمْ شدِیدٌتحْسبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شتیذَلِک بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ
کَمَثَلِ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ قَرِیباًذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَ لهَُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ
کَمَثَلِ الشیْطنِ إِذْ قَالَ لِلانسنِ اکفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنی بَرِیءٌ مِّنک إِنی أَخَاف اللَّهَ رَب الْعَلَمِینَ
فَکانَ عَقِبَتهُمَا أَنهُمَا فی النَّارِ خَلِدَیْنِ فِیهَاوَ ذَلِک جَزؤُا الظلِمِینَ
یَأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنظرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَت لِغَدٍوَ اتَّقُوا اللَّهَإِنَّ اللَّهَ خَبِیرُ بِمَا تَعْمَلُونَ
وَ لا تَکُونُوا کالَّذِینَ نَسوا اللَّهَ فَأَنساهُمْ أَنفُسهُمْأُولَئک هُمُ الْفَسِقُونَ
لا یَستَوِی أَصحَب النَّارِ وَ أَصحَب الْجَنَّةِأَصحَب الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائزُونَ
لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْءَانَ عَلی جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَشِعاً مُّتَصدِّعاً مِّنْ خَشیَةِ اللَّهِوَ تِلْک الأَمْثَلُ نَضرِبهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلَهَ إِلا هُوَعَلِمُ الْغَیْبِ وَ الشهَدَةِهُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ
هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْمَلِک الْقُدُّوس السلَمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکبرُسبْحَنَ اللَّهِ عَمَّا یُشرِکونَ
هُوَ اللَّهُ الْخَلِقُ الْبَارِئُ الْمُصوِّرُلَهُ الأَسمَاءُ الْحُسنییُسبِّحُ لَهُ مَا فی السمَوَتِ وَ الأَرْضِوَ هُوَ الْعَزِیزُ الحَْکِیمُ