سفارش تبلیغ
صبا ویژن



تفسیر نور1 - پژوهش در تفسیر

توضیحات: سیماى سوره حشر
 این سوره بیست و چهار آیه دارد و در مدینه نازل شده است.
 به مناسبت کلمه‏ى «حَشر» که در آیه دوم آمده، آن را «حشر» نام‏گذارى کرده‏اند. البتّه مراد از آن، حشر در قیامت نیست، بلکه اجتماع مردم براى کوچ کردن است.
 آغاز و انجام این سوره درباره تسبیح همه موجودات هستى براى خداوند است و محتواى آن بیشتر درباره همکارى منافقان با یهودیان مدینه براى توطئه علیه مسلمانان است که قرآن مى‏فرماید: نقشه‏هاى آنان به جایى نمى‏رسد و جز خوارى و شکست، چیزى براى آنها به دنبال ندارد.

آیه 1:

نکته ها:
در قرآن، حدود 85 بار واژه «تسبیح» بکار رفته است. در نماز نیز در حالات مختلف رکوع، سجود و قیام، موضوع تسبیح خدا به طور برجسته به چشم مى‏خورد.
تسبیح در لغت، به معناى شنا و حرکت تند در آب و هوا است و در اصطلاح، منزّه دانستن خداوند از عیب‏ها و سرعت در عبادت اوست.
خداوند داراى دو نوع صفات است: ثبوتیّه و سلبیّه؛ ثبوتیّه، کمالات خدا را بیان مى‏کند، مثل علم و قدرت، امّا سلبیّه، خداوند را از هرگونه عجز و جهل و نیاز منزّه مى‏داند. تسبیح، نسبت به صفات سلبیّه است و حمد، نسبت به صفات ثبوتیّه.
در مواردى از قرآن و نماز، تسبیح و حمد الهى در کنار هم آمده‏اند. «یسبّح بحمده»(1)، «سبحان ربّى الاعلى و بحمده» و این جمع میان صفات ثبوتیّه و سلبیّه است، به این معنا که گوینده، هم خداوند را از هر عیبى دور مى‏داند و هم به خاطر دریافت الطاف الهى، او را ستایش مى‏کند.
تسبیح موجودات‏
بعضى گفته‏اند مراد از تسبیح موجودات، تسبیح تکوینى است نه تشریعى، یعنى همه‏ى موجودات به زبان حال، نه زبانِ قال، خدا را تسبیح و تنزیه مى‏کنند، زیرا آفرینش هر موجودى، دلیل بر علم و حکمت و قدرت خداوند و منزّه بودن او از هر گونه جهل و لغو و عجز است. پس نیازى نیست که موجودات، به زبان تسبیح بگویند، بلکه وجودشان، تسبیح خداوند است.
امّا به نظر مى‏رسد مراد قرآن از تسبیح موجودات، تسبیح با زبان باشد، زیرا:
اگر آفرینشِ حکیمانه موجودات نشانه تسبیح باشد، ما این نشانه را مى‏فهمیم در حالى که در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: شما تسبیح موجودات را نمى‏فهمید. «لاتفقهون تسبیحهم»(2)
اگر آفرینش، نشانه تسبیح بود، مثل ساختمان زیبا که مهندس و معمار خود را ستایش مى‏کند، پس چرا مى‏فرماید: «کلّ قد علم صلاته و تسبیحه»(3) موجودات به نماز و تسبیح خود علم دارند و این امر از روى درک و شعور است نه تکوینى و ناآگاهانه.
تسبیح موجودات نسبت به خداوند دائمى است. در بعضى سوره‏ها به صورت فعل ماضى آمده است: «سبّح» و در بعضى فعل مضارع. «یسبّح»
1) اسراء، 44.
2) اسراء، 44.
 پیامها:
 1- موجودات آسمان‏ها و زمین، نوعى شعور و درک دارند. «سبّح للّه»
 2- اگر بعضى انسان‏ها اهل تسبیح نیستند، ولى تمام هستى تسبیح‏گوى خدا هستند. «سبّح للّه...»
 3- عزّت و حکمت الهى است که همه را به تسبیح جذب مى‏کند. «سبّح للّه... و هو العزیز الحکیم»
 4- گرچه قدرت، در افراد عادى عامل از دست رفتن تعادل است، ولى خداوند هم قدرت دارد و تمام کارهایش نیز حکیمانه است. «العزیز الحکیم»

آیه 2:

نکته ها:
کلمه «حشر» به معناى جمع کردن و بیرون راندن از محل سکونت است.
«فاعتبروا» از واژه «عبر» به معناى عبور کردن از ظاهر و رسیدن به باطن است. کلمه «عبارت» به معناى عبور از لفظ و رسیدن به معناست و «تعبیر خواب»، عبور از ظاهر رؤیا به باطن آن است.
سه قبیله از یهودیان به نام‏هاى بنى‏نضیر، بنى‏قریظه و بنى‏قینقاع به مدینه هجرت کرده و در آن جا ساکن شدند و با پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله پیمان عدم تعرض بستند، امّا بعد از جنگ احُد گروهى از آنان با مشرکان مکّه همراه شد و علیه مسلمانان توطئه کردند، پیامبر آگاه گردید و با آنان برخورد کرد. یکى از بزرگان آنان به نام کعب بن اشرف کشته و میان یهودیان تزلزل ایجاد شد و به قلعه‏اى پناهنده شدند. مسلمانان با دستور پیامبر قلعه را محاصره کردند. بعد از چند روز محاصره و جنگ، یهودیان پذیرفتند که از مدینه خارج شوند. آنها هنگام رفتن آن مقدار از اموالشان را که توانستند را با خود بردند و آن مقدار که نتوانستند مانند خانه‏هاى خود را تخریب نمودند تا سالم به دست مسلمانان نیفتد.(4)
در قرآن، بارها ترس در دل دشمن، به عنوان یکى از امدادهاى الهى شمرده شده است، ازجمله: «قذف فى قلوبهم الرعب»، «ساُلقى فى قلوب الّذین کفروا الرعب»(5) «سنلقى فى قلوب الّذین کفروا الرعب»(6) آرى، ترس سبب فرار دشمن و پیروزى مسلمانان بدون خونریزى مى‏شود.
در حدیث مى‏خوانیم: سه لشکر براى یارى حضرت مهدى‏علیه السلام مى‏آیند، لشکرى از فرشتگان، لشکرى از مؤمنان و ایجاد رعب و وحشت در دل دشمنان.(7)
اندیشه کردن و عبرت گرفتن یک عبادت است، چنانکه در روایات مى‏خوانیم: «کان اکثر عبادة ابى‏ذر التفکر و الاعتبار»(8)، بیشترین عبادتِ ابوذر، اندیشیدن و عبرت آموختن بود.
نه مِهر الهى در انحصار محاسبات ما است، «یرزقه من حیث لایحتسب»(9) و نه قهر او. «فاتاهم اللّه من حیث لم‏یحتسبوا»
خداوند در دل‏ها تصرّف مى‏کند. گاهى آرامش نازل مى‏کند: «أنزل السّکینة فى قلوب المؤمنین»(10) و گاهى ترس مى‏افکند. «قذف فى قلوبهم الرعب»
3) نور، 41.
4) تفسیر نمونه.
5) انفال، 12.
6) آل عمران، 151.
7) تفسیر نمونه از اثبات الهدى، ج 7، ص 124.
8) خصال صدوق.
9) طلاق، 3.
10) فتح، 4.
پیامها:
 1- قهر خداوند نسبت به یهودیان پیمان‏شکن کافر، حکیمانه است. «العزیز الحکیم هو الّذى أخرج»
 2- نشانه عزّت خداوند، تار و مار شدن یهودیان پیمان شکن و توطئه‏گر است. «العزیز الحکیم هو الّذى أخرج»
 3- تمام پیروزى‏ها را از او بدانیم. «هو الّذى أخرج الّذین کفروا...»
 4- حساب توطئه‏گران اهل کتاب از حساب بقیه آنان جداست. «الّذین کفروامن أهل الکتاب»
 5 - تبعید از وطن، یکى از مجارات الهى است. «هو الّذى أخرج... من دیارهم»
 6- قدرت هیچ‏کس و گروهى را پایدار ندانید. «ما ظننتم ان یخرجوا»
 7- کیفر کسى‏که از تعهّدات و پیمان‏هاى اجتماعى خارج مى‏شود، آن است که از وطن خارج شود. «ان یخرجوا...»
 8 - محاسبات و تجهزات کفّار در برابر اراده الهى، ناکارآمد و بى‏فایده است. «ظنوا انهم مانعتهم حصونهم»
 9- در جنگ و جهاد با کفار، تمام محاسبات نباید بر اساس تجهیزات و امکانات مادى باشد. «فاتاهم اللّه من حیث لم یحتسبوا»
 10- تخریب ساختمان‏هاى دشمن، در مواردى جایز است. «یخربون بیوتهم بایدیهم و أیدى المؤمنین»
 11- آنجا که اراده خدا باشد، دوست و دشمن دست به یک کار مى‏زنند. «یخربون بیوتهم بایدیهم و أیدى المؤمنین»
 12- خداوند هم سبب ساز است و هم سبب سوز، ترس را سبب قرار مى‏دهد و دژها را از سببیّت مى‏اندازد. «قذف فى قلوبهم الرعب»
 13- مطالعه تاریخ، سرگرمى نیست، وسیله عبرت است. «فاعتبروا...» تاریخ، گذرگاه است نه توقّف‏گاه.
 14- استفاده از تاریخ، بصیرت مى‏خواهد. «فاعتبروا یا أولى الابصار»

آیه 3:

ترجمه:
 و اگر این نبود که خداوند، بیرون شدن از خانمان را بر آنان نوشته بود، همانا آنان را در دنیا عذاب مى‏کرد و البتّه در آخرت عذاب آتش دارند.

آیه 4:

نکته ها:
«جلاء» به معناى ترک دیار و وطن به خاطر گرفتارى و بلاست.
«شاقّوا» از «شقّ» به معناى ایجاد شکاف و جدایى و جبهه‏گیرى و دشمنى است.
در سوره مجادله آیه 21 فرمود: «کتب اللّه لاغلبّن أنا و رسلى» و در این آیه مى‏فرماید: «کتب اللّه علیهم الجلاء» یعنى هم پیروزى وهم جلاى وطن با اراده الهى است.
مشابه آیه 4، در سوره انفال آیه 13 درباره جنگ بدر آمده است.
«شدید العقاب» بودن منافاتى با «أرحم الرّاحمین» بودن خداوند ندارد، زیرا هر کدام در جاى خود است، در دعاى افتتاح مى‏خوانیم: «و ایقنت انّک أرحم الرّاحمین فى موضع العفو و الرحمة و أشدّ المعاقبین فى موضع النکال و النقمة»
پیامها:
 1- حداقل کیفر پیمان شکنى، تبعید و بیرون راندن از وطن است. (بنى نضیر به خاطر توطئه و خیانت مستحق کیفر سخت بودند، ولى آن حکم به تبعید شدنشان تبدیل شد.) «لولا ان کتب اللّه علیهم الجلاء لعذّبهم فى الدنیا»
 2- ستیزه‏جوئى، سبب قهر الهى و تبعید بنى‏نضیر شد، نه یهودى بودن آنان.
 «ذلک بانّهم شاقّوا اللّه»
 3- کیفرهاى الهى بر اساس عملکرد انسان و عادلانه است. «ذلک بانّهم شاقّوا اللّه»
 4- جبهه‏گیرى در برابر رهبر آسمانى، در واقع جبهه‏گیرى در برابر خداست. (در ابتداى آیه، جبهه‏گیرى در برابر خدا و رسول است ولى پایان آن، جبهه‏گیرى در برابر خداوند مطرح شده است.) «شاقّوا اللّه و رسوله... یشاقّ اللّه» 

آیه5:

نکته ها:
«لینه» به معناى نرمى است و به درخت خرما نیز که میوه‏اى نرم دارد، گفته مى‏شود.(11)
اسلام، رزمندگان را از مسموم کردن آب و قطع درختان سرزمین دشمن منع مى‏کند؛ ولى گاهى به دلیل مزاحمت درخت براى حرکت رزمندگان و یا براى ضربه زدن به روحیه کافران پیمان شکن، فرمان قطع درخت صادر مى‏شود. شاید آیه پاسخى به تردید مسلمانان در صحت عمل خویش یا اشکال یهود نسبت به قطع درختان باشد که قرآن مى‏فرماید: این فرمان، از طرف خدا بود.
11) مفردات راغب.
پیامها:
1- در جبهه جنگ، تمام حرکات باید زیر نظر فرمانده باشد.«ما قطعتم... فباذن اللّه»
 2- در شرایطى، تخریب منازل و قطع اشجار لازم است. «یخربون بیوتهم... قطعتم...»
 3- قطع کردن یا نکردن درختان، حدودى دارد که باید با جواز الهى انجام گیرد. «ما قطعتم... أو ترکتم... فباذن اللّه»
 4- فسق و اعتقادات فاسد انسان، در هدر رفتن اموال او اثر دارد. «ما قطعتم... الفاسقین»
 5 - کارهاى ایذایى در جبهه مانعى ندارد. «لیخزى الفاسقین»


آیه 6:

نکته ها:
«أفاء» از «فیئ» به معناى بازگشت است و مقصود، اموال و غنایمى است که بدون جنگ و خونریزى، در اختیار رهبر مسلمانان قرار مى‏گیرد. شاید دلیل آنکه به آن «فیئ» گویند، این باشد که اموال به صاحب اصلى خود که اولیاى الهى هستند برمى‏گردد، زیرا خداوند تمام مواهب جهان را براى مؤمنان و پیش از آنان، براى پیامبران آفریده است و دیگران گرچه به صورت شرعى یا عرفى مالکند، ولى مالک اصلى، آن بزرگواران هستند.
«اوجفتم» به معناى تاختن با اسب و شتر است. «خَیل» یعنى اسب و «رکاب» یعنى شتر.
اموالى که در اختیار مسلمانان قرار مى‏گیرد، چند نوع است:
الف) اموالى که در جبهه از طریق جنگ به دست مى‏آید که غنیمت نام دارد و مجاهدان مالک آن مى‏شوند ولى باید خمس آن را بدهند.
ب) اموالى که بدون درگیرى و حمله بدست مى‏آید که نام آن «فیئ» است و در این آیه حکم آن بیان شده است.
ج) اموالى مثل زمین‏هاى موات، کوه‏ها، رودخانه‏ها و نیزارها که نامش انفال است و در اول سوره انفال حکم آن آمده است.
بر اساس این آیه، اموالى که بدون تاخت و تاز نصیب مسلمانان مى‏شود، در اختیار پیامبر است، نه مجاهدان و پیامبر طبق صلاحدید خود که در آیه بعد مى‏گوید، میان گروه‏هایى تقسیم مى‏فرماید.
دستورات اسلام حکیمانه است، در آنجا که با شرکت در جبهه چیزى به دست آید، مالک مى‏شوند ولى در مواردى که زحمت‏نکشیده مالى حاصل شود، مربوط به رهبر آسمانى است.
پیامها:
 1- در مسائل مالى، حتى پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله بدون اذن خدا دست به تصرف نمى‏زند. «ما افاء اللّه على رسوله»
 2- تمام پیروزى‏ها، از راه جنگ و جهاد نیست. «فما أوجفتم من خیل و لا رکاب»
 3- سلطه اولیاى خدا، چون به اراده و فرمان اوست، ارزشمند است. «یسلّط رسله على من یشاء»
 4- آنجا که اراده الهى باشد، دژها و حصارها اثرى ندارند. «مانعتهم حصونهم... ولکن اللّه یسلط رسله على من یشاء»



نویسنده : پژوهشگر » ساعت 12:12 عصر روز دوشنبه 90 دی 5