سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (1)
تسبیح: ریشه:س-ب-ح
تنزیه خدا از هر بدى و نالایق (مجمع) در نهایه گوید «اصل التّسبیح: التّنزیه و التّقدیس و التّبرئة من النّقائص» در مفردات گوید «التّسبیح تنزیه اللّه تعالى» جوهرى در صحا( قاموس قرآن، ج3، ص: 21
ما:
مَا فی کلامهم عشرةٌ: خمسة أسماء، و خمسة حروف. فإذا کان اسما فیقال للواحد و الجمع و المؤنَّث على حدّ واحد، و یصحّ أن یعتبر فی الضّمیر لفظُه مفردا، و أن یعتبر معناه للجمع
المفردات فی غریب القرآن، ص: 784
فی: فی: حرف من حروف الصفات کتاب العین، ج8، ص: 409
السَّمَاوَاتِ: ریشه:سمو
نام. گویند: اصل آن سمو است همزه اول عوض از واو است و گویند: اصل آن و سم بمعنى علامت است واو بهمزه قلب شده. و آن لفظى است که بر چیزى گذاشته شود تا از دیگر چیزها متمایز گردد. احتمال نزدیک بیقین آنست که اصل آن و سم بمعنى علامت باشد که اسم هر چیز علامت و نشانه آن است. طبرسى اصل آن سمو بمعنى رفعت است همچنین است قول راغب
قاموس قرآن، ج3، ص:328 :
الأرض: ریشه: ارض
این کلمه که مراد از آن زمین ماست 461 بار در قرآن آمد است، امّا همیشه بلفظ مفرد، در روایت و نهج البلاغه بلفظ جمع (ارضون، ارضین) نیز آمده است، شاید آن در آخر بحث، بررسى شود .
امّا اینکه در قرآن مجید همواره مفرد آمده، باحتمال قوى علتش آن است که آنچه غیر از زمین است نسبت بما آسمان محسوب میشود مثلا مرّیخ گر چه فی حدّ نفسه، یک کره و زمین است ولى نسبت بما که بالاى سر ماست آسمان حساب میشود، على هذا ما را یکزمین بیشتر نیست که زیر پاى ماست لذاست که قرآن آنرا همواره مفرد بکار برده است.
فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، متن، ص:44
هُو: ریشه:ها
کنایة عن اسم مذکّر، و الأصل: الهاء، و الواو زائدة صلة للضمیر، و تقویة له، لأنها الهاء التی فی: ضربته، و منهم من یقول: هُوَّ مثقّل، و من العرب من یخفّف و یسکّن، فیقال: هُو المفردات فی غریب القرآن، ص:850 .
الْعَزِیز :ُ عزز: العَزِیزُ: من صفات الله عز و جل و أَسمائه الحسنى قال الزجاج: هو الممتنع فلا یغلبه شیء، و قال غیره: هو القوی الغالب کل شیء، و قیل: هو الذی لیس کمثله شیء. و من أَسمائه عز و جل المُعِزُّ، و هو الذی یَهَبُ العِزَّ لمن یشاء من عباده. و العِزُّ: خلاف الذُّلِّ. و فی الحدیث :
قال لعائشة: هل تَدْرِینَ لِمَ کان قومُک رفعوا باب الکعبة؟ قالت: لا، قال: تَعَزُّزاً أَن لا یدخلها إِلا من أَرادو
لسان العرب، ج5، ص: 374
الْحَکِیمُ: ریشه:حکیم :
محکم کار. حکمت کردار. کسیکه کار را از روى تشخیص و مصلحت انجام دهد .
در گذشته از جوهرى نقل شد که حکیم کسى است کارها را محکم و استوار انجام دهد و آنچه از طبرسى نقل شده: حکیم بمعنى مانع از فساد است. عبارت دیگر محکم کار میباشد و آن صیغه مبالغه است .
این کلمه از اسماء حسنى است و مجموعا 97 بار در قرآن مجید بکار رفته، فقط در پنج محل صفت قرآن و در یک محل صفت امر آمده، بقیّه همه در باره حکیم بودن خداوند سبحان است و آن پنج محل عبارتاند از ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیاتِ وَ الذِّکْرِ الْحَکِیمِ آل عمران: 58 یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ یس: 1 و آیه اوّل سوره یونس و آیه دوّم سوره لقمان و آیه چهارم سوره زخرف در المیزان ذیل آیه اوّل یس، حکمت را بمعنى حقائق معارف و فروعات آن گرفته و گوید که: قرآن حکیم است زیرا که حکمت و حقائق معارف در آن مستقر است.
تفسیر:
(سَبَّحَ لِلَّهِ گفتیم تسبیح دو اطلاق دارد خاصّ و عامّ. امّا الخاصّ: تنزیه و تقدیس حقّ است از جمیع عیوب و نقائص ذاتا و صفة و فعلا. امّا العامّ: مطلق اذکار را شامل مىشود .
ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ تعبیر بمادون من براى تعمیم ذوى العقول و غیر آنها است مثل شمس قمر کواکب عرش کرسى جمادات نباتات حیوانات و غیر اینها
وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ الغالب القاهر القادر العلیم. الحکیم العادل العالى المتعال) أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج12، ص: 466-467
تسبیح عمومى موجودات زمین و آسمان اعم از فرشتگان و انسانها و حیوانات و گیاهان و جمادات ممکن است با زبان قال باشد یا با زبان حال، چرا که نظام شگفتانگیزى که در آفرینش هر ذرهاى به کار رفته با زبان حال بیانگر علم و قدرت و عظمت و حکمت خدا است...
به ذکرش هر چه خواهى در خروش است دلى داند چنین معنى که گوش است
نه بلبل بر گلش تسبیحخوان است که هر خارى به توحیدش زبان است
این آیه آغاز سوره مىباشد و سوره با مضمونى افتتاح شده که با همان مضمون ختم مىشود، چون در آخر سوره باز سخن از تسبیح تمامى موجودات آسمانها و زمین رفته، مىگوید:" یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ".
و اگر سوره را با مساله تسبیح افتتاح نمود، به خاطر مطالبى است که در خلال سوره آمده، و آن- همان طور که گفتیم- خیانت یهود و نقض عهدش، و وعده فریبکارانه منافقین به یهودیان است، خواسته بفهماند این گونه مکرها بر دامن کبریایى خدا گردى نمىنشاند. و اگر آیه را با جمله" عزیز" و" حکیم" ختم کرد، براى این است که باز در این سوره سرانجام کار یهود و منافقین را تشبیه کرده به اقوامى که در قرنهاى نزدیک به عصر یهودیان و منافقین وبال فریبکاریهاى خود را چشیدند، و این خود شاهد عزت و اقتدار خداست. و نیز اگر دچار عذاب شدند، بدین جهت بوده که عذابشان بر طبق حکمت و مصلحت بوده، و این خود شاهد حکمت خدا است.) ترجمه المیزان، ج19، ص:348-349
هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لأوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْ انْ :
(بفتح الف) حرفى است بر چهار وجه باشد: حرف مصدرى ناصب مضارع مثل «وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ» بقره: 184 یعنى «صومکم خیر لکم ».
مخفّف از ثقیله مثل «عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضى» مزمّل: 20 که در اصل انّ بود، مفسّره که ما قبل خود را تفسیر میکند مثل «فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ» مؤمنون :