جواب: نزول قرآن به زبان عربى با توجه به مخاطبان نخستین و شخص پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که عرب زبان بودند، یک جریان طبیعى است و هر سخنور و دانشمندى، مطالب خویش را با زبان مخاطبان خود بیان مىکند یا مىنویسد؛ مگر آنکه به دلایلى پیمودن این مسیر طبیعى ، غیر ممکن باشد و یا در پیش گرفتن روش دیگر، ضرورى به نظر برسد. 1-
خداوند نیز در ارسال پیامبران و ابلاغ پیامهاى خویش، همین روش طبیعی را تأیید کرده و به کار گرفته است:«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ؛ -2- و ما هیچ فرستادهاى را جز با زبان مردمش نفرستادیم تا [بتواند حقایق را] براى آنان به روشنى بیان کند؛ پس خداوند هر کس را بخواهد گمراه و هر کس را بخواهد، هدایت مىکند و او شکست ناپذیر و فرزانه است».
رسولان الهى، هم پیام را با زبان قوم و مخاطبان خویش مىآورند و هم معارف را متناسب با سطح فرهنگى و علمى آنان بیان مىکنند، و هم نوع معجزاتى که براى اثبات ارتباط خویش با خدا مىآورند، با ابداعات، علوم و فرهنگ پیشرفته و رواج یافته آنان متناسب است.
بنا بر آنچه گذشت، اگر قرآن به زبانى جز زبان عربى نازل مىشد، جاى آن داشت که از حکمت نزول قرآن به آن زبان، سؤال و گفته شود: با آنکه مخاطبان نخستین این پیام، عرب زبان هستند، چرا این پیام به زبان عربى نازل نشده است؟ پس نزول قرآن به زبان عربى در درجه اوّل، امرى طبیعى است که در مورد تمامى کتابهاى آسمانى، بلکه در مورد همه پیامهایى که مخاطبان اولیهاش ملت، قوم یا گروهى خاص هستند، جریان دارد؛ ولى در خصوص قرآن، جهت دیگرى نیز وجود دارد که ضرورت به کارگیرى این روش و نزول قرآن به زبان عربى را دو چندان مىکند و آن، تحدّى و طلب همانندآورى این کتاب است.
اگر قرآن به زبان عربى نباشد، چگونه مىشود از مخاطبانى که جز با زبان عربى آشنا نیستند، یا تسلط کافى بر زبانهاى دیگر ندارند، درخواست شود که براى روشن شدن حقّانیت یا نادرستى مدّعاى پیامبر، سخنى همانند قرآن بیاورند؟ در این صورت به آسانى خواهند گفت:ما عرب زبانها، محتواى پیام تو را نمىفهمیم؛ پس چگونه همانند آن را بیاوریم؟ پس تحدّى به قرآن نیز اقتضا مىکند که این پیام به زبان مخاطبان اولیهاش باشد تا آن را درک کنند و بتوانند در باب درستى یا نادرستى مدعاى پیامبر، خود را بیازمایند و حقیقت برایشان روشن شود.
آیه دوم سوره یوسف و آیه سوم زخرف که هدف از نزول قرآن به زبان عربى را تعقل و درک این کتاب از سوى مخاطبان مىدانند نیز اشاره به این حقیقت دارند، و آیات دالّ بر آسان ساختن قرآن به زبان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و براى پند گرفتن از آن نیز مؤید آن است؛ چنان که تناسب بین نزول قرآن به زبان عربى و انذار و تبشیر و تقوا که هدف چنین نزولى در آیات 195 شعراء؛ 113 طه؛ 28 زمر؛ 7 شورى؛ 12 احقاف؛ 85 دخان، و 7، 22، 32 و 40 قمر مطرح شده، با همین وجه قابل تبیین است؛ زیرا نخستین شرط مؤثر واقع شدن انذار، تبشیر و حصول تقوا در مخاطبان، قابل فهم بودن پیام براى آنان است؛ چنین شرطى براى نخستین مخاطبان قرآن، فقط در صورتى حاصل مىشود که قرآن به زبان ایشان،یعنى زبان عربى نازل شود؛_3- با این همه، برخى از آیات ناظر به عربى بودن قرآن، به نکات یا حکمتهاى دیگرى در خصوص نزول قرآن به زبان عربى اشاره دارد که به اختصار از آنها یاد مىشود:
الف) پیشگیرى از بهانهجویى مخالفان
در آیه 44 سوره فصّلت آمده است:«لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ؛ و اگر آن [کتاب] را خواندنى اعجمى قرار مىدادیم، مىگفتند: چرا آیاتش تبیین نشده است؟ آیا مردمى اعجمى و قرآنى عربى [با یکدیگر تناسب دارند]؟! بگو آن [قرآن] براى کسانى که ایمان آوردهاند، رهنمود و بهبودى بخش است و کسانى که ایمان نمىآورند، در گوشهایشان سنگینى است و قرآن بر آنان [مایه] کور باطنى است. آنان از مکانى دور ندا مىشوند».
در این آیه شریف، راز نزول قرآن به زبان عربى (نه اعجمى) این نکته دانسته شده که ابهام و نامفهوم بودن آیات، بهانهاى براى مخالفان نشود و به منظور تسلیم نشدن در برابر آن، تناسب نداشتن کتاب با مخاطبان را نشان عدم حقانیت این کتاب معرفى نکنند. در ذیل آیه آمده است که مخالفان قرآن اکنون که این کتاب با زبان خودشان و در قالبى قابل فهم برایشان نازل شده، باز هم نمىپذیرند؛ زیرا در گوشهاشان گرانى است؛ ولى اگر به زبان عربى نمىبود، بهانهاى داشتند، و نزول قرآن به عربى، این بهانه را از دست ایشان گرفته است.
ب) زمینهسازى براى پذیرش عرب
آیه 198 سوره شعراء «وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ؛ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ» اشاره به این نکته دارد که ملت عرب (دست کم اعراب معاصر) نزول قرآن (سخن و پیام خدا) را از سوى فردى غیر عرب پذیرا نبودهاند و اگر قرآن بر فردى غیر عرب نازل مىشد، پیامبرى وى و سخنش را نمىپذیرفتند. آیه شریف 97 مریم نیز که از آسان ساختن قرآن به زبان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به منظور بشارت دادن به پرهیزکاران و بیم دادن قومى سرسخت سخن مىگوید، مىتواند به همین مطلب اشاره داشته باشد.
ج) رد اتهام مخالفان
استفاده دیگر قرآن از نزول آن به زبان عربى این است که شبهه مخالفان را که مىگویند:
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم قرآن را از انسان دیگرى فرا گرفته و این کتاب وحى، آسمانى نیست، باطل مىکند؛ زیرا زبان کسى که قرآن را به او منتسب مىدانند، اعجمى است؛ در صورتى که زبان قرآن، عربى روشن است و بر فرض که مطالب آن از انسان دیگرى گرفته شده باشد، امکان صدور الفاظ آن از فردى اعجمى منتفى است. این مطلب در آیه 103 سور?نحل آمده است که مىفرماید: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ». نتیجه نهایى این بررسى آن است که نزول قرآن به زبان عربى یک جریان طبیعى است که با توجه به تحدّى قرآن، ضرورت آن دو چندان مىشود و نزول قرآن به زبان غیر عربى یا بر فردى غیر عرب، زمینه ابهام و بهانهجویى و عدم پذیرش آن را فراهم مىساخت.5.
1 . برخى معتقدند که همه کتابهاى آسمانى به زبان عربى فرود آمدهاند و پیامبرانى که امت آنان عرب زبان نبودهاند، پیامهاى عربى آسمانى را به زبان قوم خود براى آنان بازگو کردهاند.قرآنشناسى(مصباح)، ج1، ص: 87.
2- ابراهیم/ 4.
3- مرحوم علامه طباطبایى- رضوان الله تعالى علیه- آیه سوم از سوره فصلت را نیز که مىفرماید: «کِتابٌ فُصِّلَتْ آیاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»، ناظر به همین وجه مىداند، گرچه وجه دیگرى را نیز مطرح ساخته است. وى در ذیل آن آیه مىنویسد: مفعول واژه «یعلمون» یا محذوف است و قبل از حذف چنین بوده است:«لقوم یعلمون معانیه لکونهم عارفین باللّسان الّذى نزّل به و هم العرب»؛ براى مردمى که معانى آن را مىدانند؛ چون به زبانى که قرآن به آن زبان نازل شده، دانایند و آنان مردم عرب زبان هستند» و یا مفعول ترک شده، و معناى جمله این است: «براى قومى که اهل دانشاند.» در ادامه به تبیین و توضیح وجه اوّل (حذف مفعول) مىپردازد. (طباطبائى، محمد حسین؛ همان ج 17، ص 359).
4- در مورد این آیه، آراى مختلفى مطرح است که مناسبترین وجه، همان بیان مذکور در متن است. براى اطلاع بیشتر در این باب ر. ک: آلوسى، شهاب الدین محمود؛ همان، ج 24، ص 129 و 130.
5- قرآن شناسی، ج1، 96.