وَ الَّذِینَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الْایمَانَ مِن قَبْلِهِمْ یحُِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیهِْمْ وَ لَا یجَِدُونَ فىِ صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ یُؤْثِرُونَ عَلىَ أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کاَنَ بهِِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(9) "و نیز سهمى از آن غنائم از آن کسانى از اهل مدینه است که در مدینه و در قلعه ایمان جاى دارند و قبل از مهاجرین ایمان آورده بودند و هر مؤمنى را که از دیار شرک به سویشان هجرت مىکند دوست مىدارند و وقتى اسلام به آنان چیزى مىدهد در دل خود نیازى به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمىکنند و مهاجرین را بر خود مقدم مىدارند هر چند که خود نیز محتاج باشند. و کسانى که بخل درونى خود را به توفیق خداى تعالى جلو مىگیرند رستگارند (9)".
ترجمه المیزان، ج19، ص: 355تا358(ایه 9)
بعضى از مفسرین «1» گفتهاند این آیهمىخواهد انصار را که از فىء سهم نخواستند مدح فرماید، تا دلگرم شوند. و جمله" الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ" مبتداء است، و خبر آن جمله" یحبون" مىباشد، و منظور از این کسان همان انصارند، و مراد از" تبوى دار" تعمیر خانه گلى نیست، بلکه کنایه است از تعمیر بناى مجتمع دینى، به طورى که همه صاحبان ایمان در آن مجتمع گرد آیند. و کلمه" ایمان" عطف است بر کلمه" الدار". و منظور از" تبوى ایمان" و تعمیر آن، رفع نواقص ایمان از حیث عمل است، چون ایمان دعوت به سوى عمل صالح مىکند، و اگر جو زندگى جوى باشد که صاحب ایمان نتواند عمل صالح کند، چنین ایمانى در حقیقت ناقص است، و وقتى کامل مىشود که قبلا جوى درست شده باشد که هر صاحب ایمانى بتواند دعوت ایمان خود را لبیک گوید، و مانعى بر سرراهش نباشد. (1) تفسیر ابى السعود، ج 8، ص 228.
بعضى از مفسرین «1» احتمال دادهاند که ایمان عطف بر کلمه" دار" نباشد، بلکه عطف باشد بر مساله تبوى دار، و فعلى که عامل در آن است حذف شده، و تقدیر آیه چنین باشد:" و الذین تبوؤا الدار و آثروا الایمان".بعضى «2» دیگر گفتهاند: جمله" وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا ..." عطف است بر کلمه" مهاجرین".
بنا بر این نظریه، انصار هم در فىء شریک مهاجرین خواهند بودواگر کسى اشکال کند که در روایت آمده" رسول خدا (ص) فىء بنى النضیر را تنها به مهاجرین داد، و به انصار نداد، مگر به سه نفر از فقراى ایشاندر پاسخ مىگوییم این روایت خود دلیل بر عطف است، نه استیناف، براى اینکه اگر جائز نبوده به انصار بدهد، به آن سه نفر هم نمىداد0 (1) مجمع البیان، ج 9، ص 262. (2) روح المعانى، ج 28، ص 51.
از نظر ما هم مناسبتر آن است که جمله" وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا ..." و همچنین جمله بعدى را که مىفرماید:" وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ" عطف بر کلمه" المهاجرین" بگیریم، نه استیناف، براى اینکه کلمه" للفقراء" بیان مصادیق سهم سبیل اللَّه است.
پساختیار فىء به رسول خدا (ص) سپرده شد، و در ثانى ذکر مهاجرین صرفا به منظور بیان مصداق بوده، نه اینکه مهاجرین سهم داشتهاند، و ثالثا جمله" و الذین ..." عطف به ما قبل است، و جملهاى جدید نیست.
ضمیر" هم"در"ْ قَبْلِهِمْ" بهمهاجرین برمىگردد. و مراد، قبل از آمدنشان و هجرتشان به مدینه است.
" یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ"-به خاطر اینکه از دار کفر به دار ایمان و به مجتمع مسلمین هجرت مىکنن
" وَ لا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا"- ضمیر در" لا یجدون" و در" صدورهم" به انصار برمىگرددو ضمیر" أوتوا" به مهاجرین برمىگردد،چشم داشتى به فىء بنى النضیر نداشتند.
کلمه" من" در" مما أوتوا" به قول بعضى «1» بیانیه، و به قول بعضى «2» دیگر تبعیضى است. و معناى جمله این است که: انصار حتى به خاطرشان هم نگذشت که چرا رسول خدا (ص) از فىء بنى النضیر به مهاجرین داد و به ایشان نداد، و از این بابت نه دلتنگ شدند، و نه حسد ورزیدند.
بعضى «3» هم گفتهاند: مراد از حاجت، معلول حاجت است و آن حالتى است که حاجت انسان را دچار آن مىسازد، یعنى حالت غیظ. و معناى جمله این است که: انصار در دل خود از این بابت خشمى احساس نمىکنند.
" وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ"-" ایثار" به معناى اختیار و انتخاب چیزى بر غیر آن است. و کلمه" خصاصة" به معناى فقر و حاجت است. راغب گفته: کلمه" خصاص البیت" به معناى شکاف خانه است، و اگر فقر را" خصاصه" خوانده است، بدین جهت است که فقر نمىتواند شکاف حاجت را پر کند، و به همین جهت است که از آن به کلمه" خلة" نیز تعبیر مىکنند «4». کلمه" شح" به معناى بخل توأم با حرص است، البته نه در یک مورد، بلکه در صورتى که عادت شده باشد «5».
نه تنها چشمداشتى ندارند.بلکه مهاجرین را مقدم بر خود مىدارند".
(1 و 2 و 3) روح المعانى، ج 28، ص 52. (4) مفردات راغب، ماده" خص".(5) مفردات راغب ماده "شح "
کلمه" یوق" که در اصل" یوقى" بوده، مضارع مجهول از مصدر" وقایه" است که به معناى حفظ کردن است. و معناى آیه چنین است: هر کس که خدا او را از شر تنگ چشمى و بخل حفظ فرموده، در نتیجه نه خودش از بذل مال مضایقه دارد، و نه از اینکه دیگران مالدار شوند ناراحت مىشوند چنین کسانی رستگارانند0
تفسیر نمونه، ج23، ص: 516(ایه9)
قابل توجه اینکه" تبوءوا" از ماده" بواء" (بر وزن دواء) در اصل به معنى مساوات اجزاء مکان است، و به تعبیر دیگر صاف و مرتب کردن یک مکان
را" بواء" مىگویندیعنىانصارزمینههاى(هم خانه ها وهم دل وجانشان )هجرت را فراهم کردند0همچنین تاریخ مىگوید آنها دو بار در عقبهآمده، و مخفیانه با پیامبر خدا ص بیعت کردند، و به صورت مبلغانى به سوى مدینه بازگشتند، و حتى یکى از مسلمانان مکه را بنام" مصعب بن عمیر" به عنوان مبلغ همراه خود به مدینه آوردند تا افکار عمومى را براى هجرت پیامبر ص آماده سازند..
" من قبلهم":قبل از هجرت مسلمانان مکه بوده است، و مهم همین است.
مطابق این تفسیر انصار مدینه نیز جزء مستحقین این اموال بودند، و این منافات با آنچه از پیغمبر اکرم ص نقل شده است که تنها به دو یا سه نفر از طایفه انصار از اموال بنى نضیر بخشید، ندارد، زیرا ممکن است در میان انصار افراد مسکین و فقیر غیر از آن چند نفر نبوده، در حالى که شرط قبول این اموال فقر و نیاز بوده است، به عکس مهاجرین که اگر هم مصداق فقیر نبودهاند مصداق" ابن السبیل" محسوب مىشدند .
سه توصیفازروحیات انصار:" محبت" و" بلندنظرى" و" ایثار":
(یُحِبُّونَ0000). مهم نزد آنان مساله ایمان و هجرت است، و این دوست داشتن یک ویژگى مستمر آنها محسوب مىشود.
(وَ لا یَجِدُونَ000).نه چشم داشتى به غنائم دارند، و نه حسد مى ورزند، و اصلا این امور به خیال آنها نمىگذرد0
(وَ یُؤْثِرُونَ عَلى0000)-مهاجران را بر خود مقدم مىدارند0(1)" خصاصة" از ماده" خصاص" (بر وزن اساس) به معنى شکافهایى است که در دیوار خانه به وجود مىآید و از آنجا که فقر در زندگى انسان ایجاد شکاف مىکند از آن تعبیر به" خصاصة" شده است.
ابن عباس" مىگوید: پیغمبر گرامى اسلام ص روز پیروزى بر یهود بنى نضیر به انصار فرمود:" اگر مایل هستید اموال و خانههایتان را با مهاجران تقسیم کنید، و در این غنائم با آنها شریک شوید، و اگر مىخواهید اموال و خانههایتان از آن شما باشد و از این غنائم چیزى به شما داده نشود"؟!
انصار گفتند: هم اموال و خانههایمان را با آنها تقسیم مىکنیم، و هم چشم داشتى به غنائم نداریم، و مهاجران را بر خود مقدم مىشمریم، آیه فوق نازل شد و این روحیه عالى آنها را ستود «1».
در حدیث دیگرى مىخوانیم: کسى خدمت پیامبر ص آمد و عرض کرد:گرسنهام، پیغمبر ص دستور داد از منزل غذایى براى او بیاورند، ولى در منزل حضرت غذا نبود، فرمود: چه کسى امشب این مرد را میهمان مىکند؟مردى از انصار اعلام آمادگى کرد، و او را به منزل خویش برد، اما جز مقدار کمى غذا براى کودکان خود چیزى نداشت، سفارش کرد غذا را براى میهمان بیاورید، و چراغ را خاموش کرد و به همسرش گفت: کودکان را هر گونه ممکن است چاره کن تا خواب روند، سپس زن و مرد بر سر سفره نشستند و بى آنکه چیزى از غذا در دهان بگذارند دهان خود را تکان مىدادند، میهمان گمان کرد آنها نیز همراه او غذا مىخورند، و به مقدار کافى خورد و سیر شد، و آنها شب گرسنه خوابیدند، صبح خدمت پیامبر ص آمدند پیامبر ص نگاهى به آنها کرد و تبسمى فرمود (و بى آنکه آنها سخنى بگویند) آیه فوق را تلاوت کرد و ایثار آنها را ستود.تبسمى فرمود (و بى آنکه آنها سخنى بگویند) آیه فوق را تلاوت کرد و ایثار آنها را ستود.در روایاتى که از طرق اهل بیت ع رسیده مىخوانیم: میزبان على ع و کودکان فرزندان او، و کسى که کودکان را گرسنه خواباند بانوى اسلام فاطمه زهرا ع بود «2». (1 و 2) مجمع البیان جلد 9 صفحه 260.
باید توجه داشت که داستان اول ممکن است شان نزول آیه باشد، ولى دومى نوعى تطبیقاستهمچنین نزول آیات در مورد انصار منافاتى با میزبان بودن على ع ندارد.بعضى نیز نوشتهاند این آیه در مورد جنگجویان" احد" نازل شده که هفت نفر از آنها سخت تشنه و مجروح بودند، کسى آبى به مقدار نوشیدن یک نفر آورد و سراغ هر یک رفت به دیگرى حواله داد، و او را بر خود مقدم شمرد، و سرانجام همگى تشنه جان سپردند و خداوند این ایثارگرى آنها را ستود «1».
ولى روشن است که این آیه در داستان" بنى نضیر" نازل شده، اما به خاطر عمومیت مفهوم آن قابل تطبیق بر موارد مشابه است.
(1 و 2) مجمع البیان جلد 9 صفحه 260.
ولى روشن است که این آیه در داستان" بنى نضیر" نازل شده، اما به خاطر عمومیت مفهوم آن قابل تطبیق بر موارد مشابه است.
" (وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). تاکید بیشتر روى این اوصاف کریمه، و بیان نتیجهاست 0
کسانى که خداوند آنها را از بخل و حرص نفس خویش باز- داشته، رستگارانند"
امام صادق ع به یکى از اصحاب خود فرمود:آیا مىدانى شحیح کیست"؟! او در جواب عرض مىکند: هو البخیل:" منظور بخیل است".امام فرمود:
" شح از بخل شدیدتر است،" بخیل" کسى است که در مورد آنچه داردبخل مىورزد، ولى" شحیح" هم نسبت به آنچه در دست مردم است بخل مىورزد و هم آنچه خود در اختیار دارد، تا آنجا که هر چه را در دست مردم ببیند آرزو مىکند آن را به چنگ آورد، خواه از طریق حلال باشد یا حرام و هرگز قانع به آنچه خداوند به او روزى داده نیست" «1»(1)" نور الثقلین" جلد 5 صفحه 291 حدیث 64.
در حدیث دیگرى مىخوانیم:" بخل و حرص و ایمان در قلب مرد مسلمان جمع نمىشود، همانگونه که غبار راه جهاد و دود جهنم در درون یک انسان مجتمع نمىگردد" «2». (2)" مجمع البیان" جلد 9 صفحه 262.
کوتاه سخن اینکه: از آیه فوق به خوبى استفاده مىشود که ترک بخل و حرص انسان را به رستگارى مىرساند، در حالى که آلودگى به این صفت مذموم کاخ سعادت انسان را ویران می سازد0
أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج12، ص: 473(ایه9)
خداوند تمجید مىفرماید بعض انصار را که منازل خود را به مهاجرین دادند و آنها را اعانت کردند و بر خود مقدّم داشتند از روى میل و شوق که اینها رستگاران هستند و مذمت مىکند کسانى را که بخل کردند و بمهاجرین اعانت نکردند.
وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ را دو نحو تفسیر شده، یکى آنکه عطف باشد به للفقراء المهاجرین که پیغمبر از اموال بنى نضیر یک قسمت بهمین انصار داده بازاء اینکه مهاجرین را منزل دادند، دیگر آنکه جمله مستقلّه باشد و مبتداء و خبرش فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و تفسیر دوّم اقرب بنظر مىآید وَ الْإِیمانَ که احکام ایمان را در قلوب آنها جاى دادند، چون انصار خدمت حضرت رسول مشرّف بودند و آیات شریفه قرآن و دستورات اسلامى را فرا گرفته بودند باین مهاجرین بیان مىکردند و آنها در قلوب خود جاى مىدادند.
مِنْ قَبْلِهِمْ آنچه که قبل از مهاجرین اخذ کرده بودند.
وَ مَنْ یُوقَ ولى آن کسانى که امتناع کردند و مهاجرین را بخود راه ندادند.
شُحَّ نَفْسِهِ از روى صفت بخل نفسانى خود بوده با اینکه تمکّن داشتند.
وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّاروَ الْإِیمانیعنى مدینه و ایمان را موطن و مستقر خود ساختند 0
تفسیر اثنا عشری، ج13، ص: 99
در بعض تفاسیر است که ایمان، نام مدینه است و حضرت رسالت صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آن را ایمان نام فرمود. بنابراین معنى آنکه: آنان که اقامت نمودند در مدینه طیبه، مِنْ قَبْلِهِمْ: پیش از مهاجران، یعنى انصار سبقت یافتند بر مهاجران در ایمان، یا آنکه قبل از هجرت ایمان آوردند و به دو سال قبل از قدوم حضرت، مساجد ساختند. و نزد بعضى مراد اصحاب لیله عقبهاند که هفتاد نفر بیعت نمودند با حضرت بر حرب احمر و ابیض0
حضرت، انصار را طلبید و اعانت و امداد و احسان نسبت به مهاجران ذکر کرد. پس فرمود: اى گروه انصار، مىخواهید اموال بنو نضیر را میان شما قسمت و مهاجران مثل سابق در مساکن شما ساکن باشند، و اگر خواهید همه این مال به مهاجر دهیم و ایشان از بلد شما بیرون و به امر معیشت خود قیام کنند.
سعد بن معاذ و سعد بن عباده گفتند: یا رسول اللّه ما مىخواهیم اموال را به مهاجر قسمت فرمائى و ایشان همچنان در خانههاى ما باشند که روشنائى و برکت منازل ما از ایشان است. حضرت ایشان را دعا فرمود حق تعالى آیه شریفه نازل فرمود0
بیان: ایثار عبارت استاز خود بازگیرد، و به دیگرى دهد0
{ذکر همان روایت مرد غریب کهتفسیر نمونهذیل همین ایه شد البته با اندکى تفاوت که بعد اظهار غربت ان مرد }پیامبر صلى الله فرمودند:غریبان چهارند: 1- مسجدى که در میان قومى باشد که در آن نماز نکنند. 2- قرآنى که در خانهاى باشد و از آن تلاوت نکنند. 3- عالمى که در میان جماعتى باشد و ایشان تفقد حال او نکنند و از مسائل دین اخذ ننمایند. 4- اسیرى از اهل اسلام در میان کفار باشد.(و ادامه همان 0000)(1)(1) به نقل از منهج الصادقین، جلد 9، صفحات 231 و 232.
مردى به ابن مسعود گفت: مىترسم که در آخرت هلاک باشم. گفت:چرا؟ گفت: براى آنکه حق تعالى فرموده: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، و من کسى هستم که از دست من چیزى بیرون نیاید و به غیر نرسد.گفت: تو بخیلى، نه شحیح، زیرا شحیح آنست که مال خود نگهدارد و از مال غیر خورد و بخیل آنکه مال خود به غیر ندهد.
حضرت صادق علیه السّلام فرماید: انّما الشّحیح من منع حقّ اللّه و انفق فى غیر حقّ اللّه: «1» شحیح کسى است که منع کند حق خدا را و انفاق کند در غیر حق خدا.(1) بحار الانوار، جلد 73، صفحه 305، حدیث 25.
جابر بن عبد اللّه انصارى از حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم روایت نموده: اتّقوا الشّحّ فانّه اهلک من کان قبلکم. «2» فرمود: بپرهیزید شح را که هلاک نمود کسانى را که پیش از شما بودند. بحار الانوار، جلد 73، صفحه 303، حدیث 15.
قال: ما محق الایمان محق الشّحّ شىء فرمود: محو نکند ایمان را چیزى مانند شح، بعد فرمود: بدرستى که براى شح، راه خفى باشد مانند حرکت مورچه، و شعبى دارد مانند شرک. «3»(3) بحار الانوار، جلد 73، صفحه 301، حدیث 08
تفسیر أحسن الحدیث، ج11، ص: 95(ایه9)
آیه در عین تعریف از انصار، مصرف فىء را نیز بیان مىکند
"مِنْ قَبْلِهِم"قبل از آمدن مهاجرین استوآماده کردن ایمان، مورد عمل قرار دادن و پیاده کردن آنست.
وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ قاعده کلّى است، مصداق آن در آیه، انصار هستند0
«لا یجتمع الشح و الایمان فی قلب رجل مسلم و لا یجتمع غبار فی سبیل اللَّه و دخان جهنم فی جوف رجل مسلم: بخالت و ایمان در دل مرد مسلمان جمع نمیشود و غبار در راه خدا و دود جهنّم در باطن مرد مسلمان جمع نخواهد شد.(1)(1)مجمع البیان ، ج24، ص: 330
تفسیر جامع، ج7، ص: 108(ایه9)
الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ را در مدح و ثناى انصار آورد-. در کافى ذیل آیه وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ
از جمیل بن دراج روایت کرده حضرت صادق علیه السّلام فرمود بهترین شما مردم کسانى هستند که با سخاوتند و شریرترین شما بخیلان باشند و از ایمان خالص است نیکوئى کردن با برادران و بر آوردن حاجات آنها و خوبى نمودن به برادران را خداوند دوست میدارد و با این عمل بینى شیطان بخاک مالیده میشود و سبب خلاصى از دوزخ و داخل شدن در بهشت است ایجمیل اینها را باصحاب خود خبر بده عرض کردم فدایت گردم آیا نیکوئى کردن به برادران در حالت ثروت و تهى دستى است فرمود صاحب ثروت آسان است بر او احسان نمودن خداوند مدح فرموده آنهائیکه تهىدست هستند و احسان میکنند آنگاه آیه فوق را تلاوت فرمود و اینحدیث را شیخ مفید و طوسى نیز روایت کرده حضرت صادق علیه السّلام فرمود آیه در شأن امیر المؤمنین علیه السّلام نازل شد دینارى براى قوت حضرت فاطمه و حسنین علیه السّلام فراهم نمود در بین راه مقداد بن اسود اظهار حاجت کرده آندینار را با شدت احتیاج خود بمقداد عطا فرمود و او را بر خود و خانوادهاش مقدم داشت فورا جبرئیل نازل شد و آیه مزبور را در شأن آنحضرت آورد0