وَ الَّذِینَ جَاءُو مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِاخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْایمَانِ وَ لَا تجَْعَلْ فىِ قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ(10)
و سهمى از آن کسانى است که بعدها به اسلام در مىآیند مىگویند: پروردگارا ما را و برادران ایمانیمان را که در ایمان از ما سبقت گرفتند بیامرز و کینه کسانى را که ایمان آوردند در دلهاى ما میفکن که تو رؤوف و رحیمى (10).
ریشه کلمات این آیه :
(قاموس قرآن، ج5، ص: 107)اغفر:"غفر":پوشاندن و مستور کردن.
(فرهنگ أبجدى ص: 1)اخواننا:الإخْوَان:"أخو": جمع (أخ) است و معمولا براى دوستى بکار برده مىشود 0
(قاموس قرآن، ج3، ص: 220)سبقونا:"سبق":تقدم. پیش افتادن. راغب میگوید: اصل سبق پیش افتادن در راه رفتن است. و بطور مجاز در غیر آن بکار میرود و بطور استعاره در احراز فضیلت بکار میرود0
(قاموس قرآن، ج6، ص: 23)قلوبنا:"قلب":بر گرداندن. کردن وارونه راغب گوید: قلب شىء گرداندن و گردیدن آنست از وجهى بوجهى مثل گرداندن لباس و گرداندن انسان از طریقهاش.
( قاموس قرآن، ج5، ص: 116)غلا:"غُل"ّ:(غِلّ) بکسر غین و غلیل: عداوت کینه. مجمع در وجه تسمیه آن گفته که: در سینه میگردد مثل آب در میان درختان.
(قاموس قرآن، ج3، ص: 68)رحیم :"رحم":(رحمة): مهربانى(راغب میگوید: رحمت مهربانى و رقتّى است که مقتضى احسان است نسبت بشخص مرحوم گاهى فقط در مهربانى و گاهى فقط در احسان بکار میرود مثل: رحم اللّه فلانا. و چون خدا با رحم وصف شود مراد از آن فقط احسان است نه رقّت قلب لذاست که روایت شده: رحمت از خدا انعام و تفضّل و از آدمیان رقّت قلب و عاطفه است).رحمت انفعال و تأثر خاصى است که در وقت دیدن محتاج عارض قلب میشود و شخص را برفع احتیاج و نقیصه طرف وادار میکند این معنى بحسب تحلیل بعطاء و فیض بر میگردد و بهمین معنى خداوند سبحان با رحمت توصیف میشود. یعنى رحمت در خدا بمعنى عطا و احسان است نه تأثر و انفعال قلب زیرا در ذات بارى انفعال نیست.کوتاه سخن آنکه رحمت بمعنى مهربانى و رقت قلب است که از دیدن شخص محتاج عارض میشود و شخص را باحسان وامیدارد ولى در خدا فقط بمعنى احسان و نعمت است که خدا با رقّت و انفعال توصیف نمیشود.در نهج البلاغه خطبه 177 فرموده «رحیم لا یوصف بالرّقّة».
ترجمه المیزان، ج19، ص: 358تا 363
این آیه هم مىتواند عطف به آیه قبل باشد، و هم استینافى و جدید، همان طور که آیه قبل دو احتمال داشت. و بنا بر این که استینافى باشد موصول" الذین" مبتداء، و جمله" یَقُولُونَ رَبَّنَا ..." خبر آن خواهد بود، و منظور از آمدن این طایفه بعد از آمدن آن طایفه، این است که این طایفه، یعنى انصار، بعد از مهاجرین و بعد از پایان یافتن دوران هجرت، یعنى بعد از فتح مکه به اسلام در آمدند. بعضى «1» هم گفتهاند: مراد مردمى است که بعد از مسلمانان صدر اول مىآیند0 (1) روح المعانى، ج 28، ص 54.
و جمله" رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ" دعایى است به جان خودشان، و به جان مؤمنینى که قبل از ایشان بودند، دعائى است به مغفرت. و اگر از مسلمانان قبل از خود تعبیر کردند به" اخوان" براى این بود که اشاره کنند به اینکه ایشان را از خود مىدانند، هم چنان که قرآن در باره همه مسلمانان فرموده:" بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ" «2» پس مسلمانان یکدیگر را دوست مىدارند، همان طور که خود را دوست مىدارند، و براى یکدیگر دوست مىدارند، آنچه را که براى خود دوست مىدارند.(نساء، آیه 25)
به همین جهت انصار بعد از آن دعاى خود گفتند:" وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبنا0000" از خدا خواستند که هیچ غلى، یعنى عداوتى، از مؤمنین در دلشان قرار ندهد. و در جمله" لِلَّذِینَ آمَنُوا" همه مساله را نسبت به همه مؤمنین تعمیم دادند و هم اشاره کردند که به جز ایمان هیچ غرض و هدفى ندارند.
بحث روایتى [روایاتى در باره ماجراى اخراج و تبعید بنى النضیر، و چشم پوشى انصار از غنائم آنان براى تقسیم بین مهاجرین]
در تفسیر قمى در ذیل آیه شریفه" هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ"گفته: سبب نزول این آیه چنین بود که در مدینه سه طایفه و دودمان از یهودیان زندگى مىکردند، یکى بنى النضیر بود، و یکى بنى قریظه، و یکى بنى قینقاع. و این سه طایفه با رسول خدا (صلى الله) عهدى داشتند که تا مدتى مورد احترام بود، و بعدا یهودیان آن عهد را شکستند.و سبب این عهدشکنى در بنى النضیر این بود که مردى از اصحاب آن جناب دو نفر را ترور کرده بود، و قرار شد که به صاحبان خون، دیه و خونبها بپردازند، رسول خدا (صلى الله) به میان بنى النضیر آمد تا از آنان مقدارى پول براى این منظور قرض کند. در بین افراد بنى النضیر کعب بن اشرف بود که رسول خدا (صلى الله) بر وى در آمد. کعب گفت: مرحبا اى ابو القاسم، خوش آمدى. و برخاست و چنین وانمود کرد که مىخواهد طعامى درست کند، ولى در دل نقشه کشتن آن جناب را مىریخت، و در سر مىپروراند که بعد از کشتن آن جناب بر سر اصحابش بتازد. در همین حال جبرئیل نازل و جریان را به آن جناب اطلاع داد. حضرت برخاست و به مدینه برگشت، و به محمد بن مسلمه انصارى فرمود: برو در قبیله بنى النضیر، و به مردم آنجا بگو که خداى عز و جل توطئه شما را به من خبر داد، یا از سرزمین ما بیرون شوید، و یا آماده جنگ باشید. آنان گفتند از بلاد تو بیرون مىشویم.از سوى دیگر عبد اللَّه بن ابى شخصى را نزد ایشان فرستاد که بیرون نروید، و هم چنان در محل خود بمانید، و با محمد جنگ کنید که اگر چنین کنید من با قوم خود و هم سوگندانم شما را یارى خواهم کرد، و اگر هم بیرون بروید من نیز با شما بیرون مىآیم، و اگر قتال کنید با شما در قتال همدست مىشوم. قبیله بنى النضیر چون این وعده را شنیدند دلگرم شده، تصمیم گرفتند بمانند، و به اصلاح قلعهها پرداخته آماده جنگ شدند، و شخصى را نزد رسول خدا (صلى الله) فرستادند که ما از دیار خود بیرون نمىرویم، هر کارى که مىخواهى بکن. رسول خدا (صلى الله) برخاست و تکبیر گفت، اصحابش یکصدا تکبیر گفتند. به امیر المؤمنین فرمود: تو پیشاپیش لشکر به قبیله بنى النضیر برو. امیر المؤمنین بیرق جنگ را برداشت، و به راه افتاد، و رسول خدا (صلى الله) قلعه آنان را محاصره کرد، و عبد اللَّه بن ابى به کمک آنان نیامد، و بدینسان ایشان را فریب داد.رسول خدا (صلى الله) به هر یک از قلعههاى ایشان که نزدیک مىشد آن قلعه را خراب مىکردند، و به قلعه بعدى منتقل مىشدند. و با اینکه بعضى از یهودیان خانههاى گران بها داشتند، رسول خدا (صلى الله) دستور داد درختان خرماى آنان را قطع کنند. یهودیان به جزع در آمدند، و گفتند: اى محمد! مگر خداى تعالى تو را امر به فساد کرده، اگر این درختان از تو شد بگذار سالم از آن تو باشد، و اگر از ما است چرا قطع مىکنى.یهودیان وقتى چنین دیدند گفتند: اى محمد! ما حاضریم از سرزمین تو بیرون شویم، به شرطى که اموال ما را به ما بدهى. حضرت فرمود: این کار را نمىکنم، و لیکن به شما اجازه مىدهم از اموالتان آن مقدار را که شتران شما حمل کند با خود ببرید. یهودیان قبول نکردند، و چند روزى هم ماندند، آن گاه گفتند مىرویم، و به مقدار بار شتران از اموال خود مىبریم. فرمود: نه باید بروید و هیچ چیز با خود نبرید، هر کس از شما را ببینیم که با خود چیزى مىبرد او را خواهیم کشت.یهودیان از قلعههاى خود بیرون شده، جمعى از ایشان به فدک، و جمعى به وادى القرى، و گروهى به شام رفتند. در این باره بود که آیات زیر نازل شد:" هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا ... فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ". و در باره اعتراضى که یهودیان به آن جناب در مورد قطع اشجار کرده بودند، فرمود:" ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِینَةٍ أَوْ تَرَکْتُمُوها قائِمَةً عَلى أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ ...رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ".
و در باره عبد اللَّه بن ابى، و همفکرانش این آیه نازل شد:" أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نافَقُوا ...ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ" «1». (1) تفسیر قمى، ج 2، ص 358. [.....]
و در مجمع البیان از ابن عباس روایت آورده که گفت: رسول خدا (صلى الله) مردم بنى النضیر را محاصره کرد، به طورى که کاملا در چنگال او قرار گرفتند، و به ناچار حاضر شدند هر چه آن جناب خواست بدهند، و در آخر این طور با ایشان مصالحه کرد که جان خود را سالم برگرفته از سرزمین و وطن خود بیرون شوند، و ایشان را به اذرعات شام گسیل بدارد. و براى هر سه نفر از ایشان یک شتر و یک مشک آب داد.یهودیان به اذرعات شام، و به اریحا رفتند، مگر دو خانواده از آنان یکى خانواده ابى الحقیق، و یکى خانواده حى بن اخطب، که به خیبر رفتند. و طایفهاى هم خود را به حیره رساندندو نیز در همان کتاب از محمد بن مسلمه روایت آورده که گفت: رسول خدا (صلى الله)مرا به سوى طایفه بنى النضیر فرستاد و دستور داد تا به ایشان سه شب مهلت دهم تا در این سه شب از سرزمین خود کوچ کنندو نیز از محمد بن اسحاق روایت آورده که گفت: بیرون کردن بنى النضیر از قلعههایشان بعد از مراجعت رسول خدا (صلى الله) از جنگ احد اتفاق افتاد، و فتح بنى قریظه بعد از مراجعتش از جنگ احزاب رخ داد، ولى نظر زهرى این است که اخراج بنى النضیر شش ماه بعد از واقعه بدر، و زمانى اتفاق افتاد که هنوز جنگ احد واقع نشده بود «1».(1) مجمع البیان، ج 9، ص 258.)
[چند روایت در باره فىء و موارد مصرف آن، و در ذیل آیه" ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ ..."]
در تهذیب به سند خود از حلبى از امام صادق (علیه السلام) روایت آورده که فرمود:فىء در آیه شریفه" ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ" عبارت است از آن اموالى که بدون جنگ و خونریزى از دشمن گرفته شده باشد. و کلمه" أنفال" شامل این قسم غنیمت هم مىشود، و در حقیقت فىء به منزله انفال است «2»(2) (تهذیب الاحکام، ج 4، ص 133، ح 5. )
منهال بن عمر از على بن الحسین (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: منظور از ذى القربى و یتامى و مساکین و ابن السبیل در آیه" وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ" قرباى ما، و مسکینان ما، و ابن السبیل ما است «3».(3) مجمع البیان، ج 9، ص 261.)
مؤلف: این معنا در تهذیب از سلیم بن قیس از امیر المؤمنین (علیه السلام) نیز روایت شده. و در مجمع البیان بعد ازروایت منهال گفته است: همه فقهاء گفتهاند که منظور آیه، یتاماى عموم مردم است، و همچنین مساکین و ابناى سبیل. و این معنا از ائمه (علیهم السلام) هم روایت شده «4».(4) تهذیب، ج 4، ص 126، ح 3.)
و در کافى به سند خود از زراره نقل کرده که از حضرت باقر و حضرت صادق (علیه السلام) شنیده که فرمودند: خداى تعالى امور خلق خود را به پیامبرش تفویض نموده تا معلوم کند اطاعتشان چگونه است، آن گاه این آیه را تلاوت فرمودند:" ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا" «5».
(5) اصول کافى، ج 1، ص 266، ح 3.)
مؤلف: روایات در این معنا از ائمه اهل بیت (علیه السلام) بسیار وارد شده، و مراد از" واگذار نمودن امور خلق" به طورى که از روایات برمىآید، امضایى است که خداى تعالى از تشریعات رسول خدا (صلى الله) نموده، و اطاعت آن جناب را در آن تشریعات واجب ساخته، و ولایت و سرپرستى مردم را به آن جناب واگذار نموده. این است معناى تفویض نه اینکه از خود سلب اختیار نموده، و امور را به کلى به آن جناب واگذار کردهباشد، چون چنین چیزى عقلا محال است.
تفسیر نمونه، ج23، ص: 521تا524 درآخرین آیه مورد بحث سخن از گروه سومى از مسلمین به میان مىآورد که با الهام از قرآن مجید در میان ما به عنوان" تابعین" معروف شدهاند، و بعد از مهاجران و انصار که در آیات قبل سخن از آنها به میان آمد سومین گروه عظیم مسلمین را تشکیل مىدهند0 گرچه بعضى از مفسران مفهوم این جمله را محدود به کسانى کردهاند که بعد از پیروزى اسلام و فتح مکه به مسلمانان پیوستند، ولى هیچ دلیلى بر این محدودیت نیست، بلکه تمام مسلمین را تا دامنه قیامت شامل مىشود، و به فرض که آیه ناظر به آن گروه خاص باشد از نظر ملاک و معیار و نتیجه عمومیت دارد، و به این ترتیب آیات سهگانه فوق تمام مسلمین عالم را که در سه عنوان" مهاجرین" و" انصار" و" تابعین" خلاصه مىشوند شامل مىگردد. جمله" وَ الَّذِینَ جاؤُ ..." ظاهرا عطف بر" لِلْفُقَراءِ الْمُهاجِرِینَ" است و بیانگر این واقعیت مىباشد که اموال" فىء" منحصر به نیازمندان مهاجرین و انصار نیست، بلکه سایر نیازمندان مسلمین را در طول تاریخ شامل مىشود. اوصاف سهگانهاى براى تابعین: 1-آنها به فکر اصلاح خویش و طلب آمرزش و توبه در پیشگاه خداوندند. 2-نسبت به پیشگامان در ایمان همچون برادران بزرگترى مىنگرند که از هر نظر مورد احترامند، و براى آنها نیز تقاضاى آمرزش از پیشگاه خداوند مىکنند. 3 -مىکوشند هر گونه کینه و دشمنى و حسد را از درون دل خود بیرون بریزند، و از خداوند رءوف و رحیم در این راه یارى مىطلبند، و به این ترتیب" خودسازى" و" احترام به پیشگامان در ایمان" و" دورى از کینهو حسد" از ویژگیهاى آنها است. " غل" (بر وزن سل) چنان که قبلا نیز گفتهایم در اصل به معنى نفوذ مخفیانه چیزى است، و لذا به آب جارى در میان درختان" غلل" مىگویند، و از آنجا که حسد و عداوت و دشمنى به طرز مرموزى در قلب انسان نفوذ مىکند به آن" غل" گفته شده، بنا بر این" غل" تنها به معنى" حسد" نیست بلکه مفهوم وسیعى دارد که بسیارى از صفات مخفى و زشت اخلاقى را شامل مىشود. تعبیر به" اخوان" (برادران) و استمداد از خداوند رءوف و رحیم در پایان آیه همه حاکى از روح محبت و صفا و برادرى است که بر کل جامعه اسلامى باید حاکم باشد و هر کس هر نیکى را مىخواهد تنها براى خود نخواهد، بلکه تلاشها و تقاضاها همه به صورت جمعى و براى جمع انجام گیرد، و هر گونه کینه و عداوت و دشمنى و بخل و حرص و حسد از سینهها شسته شود و این است یک جامعه اسلامى راستین. نکته: صحابه در میزان قرآن و تاریخ در اینجا بعضى از مفسران بدون توجه به اوصافى که براى هر یک از" مهاجران" و" انصار" و" تابعین" در آیات فوق آمده باز اصرار دارند که همه" صحابه" را بدون استثنا پاک و منزه بشمرند، و کارهاى خلافى که احیانا در زمان خود پیامبر (صلى الله)یا بعد از او از بعضى از آنان سر زده با دیده اغماض بنگرند، و هر کس را در صف مهاجران و انصار و تابعین قرار گرفته چشم بسته محترم و مقدس بدانند. در حالى که آیات فوق پاسخ دندانشکنى به این افراد مىدهد، و ضوابط" مهاجران" راستین و" انصار" و" تابعین" را دقیقا معین مىکند. در" مهاجران" اخلاص، و جهاد، و صدق را مىشمرد, و در" انصار" محبت نسبت به مهاجران، و ایثار، و پرهیز از هر گونه بخل و حرص را ذکر مىکند , و در" تابعین" خودسازى و احترام به پیشگامان در ایمان، و پرهیز از هر گونه کینه و حسد را بیان مىنماید. با این حال ما چگونه مىتوانیم کسانى را که فى المثل در جنگ جمل حضور یافتند، و روى امام خود شمشیر کشیدند، نه اخوت اسلامى را رعایت کردند، و نه سینهها را از غل و کینه و حسد و بخل پاک ساختند، و نه سبقت در ایمان على (علیه السلام)را محترم شمردند محترم بشمریم و هر گونه انتقاد از آنها را گناه بدانیم و چشم بسته در برابر سخنان این و آن تسلیم شویم؟! بنا بر این ما در عین احترام به پیشگامان در خط ایمان پرونده اعمال آنها را چه در عصر پیامبر(صلى الله)، و چه در طوفانهاى شدیدى که بعد از او در جامعه اسلامى در گرفت، دقیقا تحت بررسى قرار مىدهیم، و بر اساس معیارهایى که در همین آیات از قرآن دریافتهایم، در باره آنها قضاوت و داورى مىکنیم، پیوند خود را با آنها که بر سر عهد و پیمان خود باقى ماندند محکم مىسازیم، و از آنها که در عصر پیامبر (صلى الله)یا بعد از او رابطه خود را گسستند مىبریم، این است یک منطق صحیح و هماهنگ با حکم قرآن و عقل. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج12، ص: 475 "وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِم"ْ مهاجرین "یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا 00"زیرا تمام ما در ضلالت و شرک و کفر بودیم "وَ لا تَجْعَلْ00"و لو در این جنگها: بدر، احزاب احد پدران و برادران و اولادها و خویشان ما را که مشرک و کافر بودند کشتند. "رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیم"ٌ از رحمت و رأفت خود بود که موفّق بایمان شدیم و رسول تو فرمود:(الاسلام یجب ما قبله) حال هم بیامرز ما را و لو بدست ما چه اندازه اذیّت به پیغمبر تو کردیم، بلکه بسا مسلمین بدست ما کشته شدهاند. تفسیر اثنا عشری، ج13، ص: 103
بعد از آن ذکر فرماید تابعین و تابع تابعین را که قرنى بعد از قرنى بیایند بعد از این تا قیامت:
"الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمان"ِ:آنانکه پیشى گرفتند بر ما به ایمان
"لِلَّذِینَ آمَنُوا": مر آنان را که ایمان آوردهاند، یعنى نگهدار ما را به لطف ابدى و فضل سرمدى خود از اراده بدى به مؤمنان0
"رَبَّنا إِنَّکَ رَؤُفٌ رَحِیم": پس ما را به رحمت شامل خود در زمره سابقان داخل فرما.
تبصره: مخفى نباشد که بغض مؤمنان و اراده بدى به ایشان، از حیث ایمان، کفر و از حیثیت غیر آن، فسق است.
اختصاص- شیخ مفید رحمه اللّه از حضرت صادق علیه السّلام: قال:المؤمن اخ المؤمن و عینه و دلیله لا یخونه و لا یخذله. فرمود: مؤمن برادر ایمانى مؤمن است و به منزله چشم اوست، و دلیل اوست، خیانت نکند او را و مخذول ننماید او را.
تتمه: صاحب انوار بیان نموده که حق تعالى مؤمنان را سه دسته فرموده:مهاجر، انصار، تابعین، که موصوف باشند به پاکى عقیده و پاکیزگى طینت.
پس هر که بدین صفت نباشد، از اقسام مؤمنین خارج است. صحابه، از مهاجر و انصار را خدا در حق ایشان فرموده: الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ. و تابعین و اتباع تابعین و آنها کسانیند که خداى تعالى فرموده: وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ ... پس جهد کن تا از این گروه خارج نباشى0
تفسیر أحسن الحدیث، ج11، ص: 96و97
"وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ":1 -عطف است بر «المهاجرین» یعنىصرف در سبیل اللَّه است20-احتمال دارد جمله مستأنفهو «الذین» مبتدا و خبر آن «یقولون» باشد.
این ایه وصف آیندگان است که در رابطه با مؤمنان گذشته، از خدا آمرزش مىخواهند و مىخواهند نسبت به هیچ مؤمن کینهاى نداشته باشند، رأفت نسبت به کسى است که گرفتار باشد، رحیم اعم از آنست، طبرسى رأفت را «اشد الرحمة» فرموده است.
تفسیر جامع، ج7، ص: 110
ٌکسانى که بعد از مهاجر و انصار آمدند دایم در دعا بدرگاه خدا عرض مىکنند پروردگارا ما و برادران دینى ما را که در ایمان بر ما سبقت داشتند ببخش و در دل ما هیچ کینه و حسد قرار نده پروردگارا توئى که در حق بندگانت بسیار رءوف و مهربانى محمّد بن عباس از ابن عباس ذیل آیه وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ روایت کرده گفت خداوند واجب فرموده بر هر مسلمانى که استغفار کند براى امیر المؤمنین علیه السّلام بنص آیه فوق زیرا آنحضرت سابق امت است در ایمان و اینحدیث را در مجالس از حضرت امام حسن علیه السّلام روایت کرده است0