تفسیر
{مژدهبه مهاجران فی سبیل الله که کشته شدند یا به مرگ طبیعی درگذشتند و تفسیر رزق حسن}
این آیات غرض سابق را تعقیب نموده , ثواب کسانی را که هجرت کرده و سپس در جهاد در راه خدا کشته شدند و یا مردند بیان مىکند، البته در خلال این بیان جملاتى هم در تحریک و تشویق به جهاد، و در وعده نصرت آمده، مانند جمله" ذلِکَ وَ مَنْ عاقَب..."
بعضى از دانشمندان شان نزولى براى این آیه ذکر کردهاند که خلاصهاش چنین است:" هنگامى که مهاجران به مدینه آمدند عثمان بن مظعون و ابو سلمه ابن عبد الاسد در مدینه طیبه به مرگ طبیعى از دنیا رفتند، در حالى که بعضى شربت شهادت نوشیدند، در این هنگام گروهى تمام فضیلت را براى شهیدان قائل شدند، آیه فوق نازل شد و هر دو را مشمول بهترین نعمتهاى الهى معرفى کرد، لذا بعضى از مفسران از این تعبیر چنین نتیجه گرفتهاند که مهم جان دادن در راه خدا است چه از طریق شهادت باشد و چه از طریق مرگ طبیعى، هر کس براى خدا و در راه خدا بمیرد مشمول ثواب شهیدان است ".
همانگونه که در آیه «40 »همین سوره سخن از افراد مهاجر بمیان آمد در اینجا نیز به اهمیت مقام افرادى که در راه خدا هجرت کردند و بکنند مىپردازد.
"هاجروا": هجر و هجران آنست که انسان از دیگرى جدا شود، با بدن باشد یا با زبان و یا با قلب «هجر الشیء»: ترکه و اعرض عنه» مهاجرت آنست که انسان از محلّى به محلّى هجرت کند، در عرف قرآن هجرت از دار کفر به دار ایمان است.
هجرت را مقید به قید" فِی سَبِیلِ اللَّهِ"کرده پس عمل صالح وقتى عمل صالح مىشود که با خلوص نیت باشد، و در راه خدا انجام شوددو جمله" قتلوا" و" او ماتوا" نیز در واقع مقید به قید مزبور است،
بعضى از مفسران گفتهاند:" رزق حسن"، اشاره به نعمتهایى است که وقتى چشم انسان به آن مىافتد، چنان مجذوب مىشود که نمىتواند دیده از آن بر گیرد و به غیر آن نگاه کند، و تنها خدا قدرت دارد که چنین روزى را به کسى دهد.
کلمه "لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ" جواب قسم محذوف، و قسم و جواب آن: خبر است براى کلمه "الَّذِینَ هاجَرُوا" - کاشف.
" وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ"- این جمله آیه را ختم مىکند،جز آخرت جایى نیست که آدمى در آن رزق حسن بخورد. و اصولا در آیات قرآنى اطلاق رزق بر نعمتهاى بهشت شده، مانند آیه" أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ[1]".
کلمه" یدخلن" و" مدخل" هر دو از ادخال گرفته شده، و" مدخل"- به ضم میم و فتح خاء- اسم مکان از ادخال است و احتمال اینکه مصدر میمى باشد آن طور که باید مناسب با سیاق نیست.
و در اینکه این مدخل را که همان بهشت است توصیف کرده به اینکه" یرضونه" مایه خشنودى ایشان است" رضاء" را هم مطلق آورده تا منتها درجه آنچه آدمى آرزویش مىکند مشمول آن شود هم چنان که فرموده:" لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ[2]".
اینکه ایشان را به مدخلى داخل مىکند که مایه خشنودیشان باشد و از آن کراهتى نداشته باشند تلافى اخراج مشرکین است که ایشان را از دیارشان اخراج کردند، اخراجى که مایه کراهتشان شد و لذا این جمله را تعلیل کرد به اینکه" چون خدا دانا و بردبار است"، یعنى مىداند که مایه خشنودى مسلمین چیست، همان را برایشان فراهم مىسازد، اما فراهم ساختن شخصى بردبار و لذا در عقوبت دشمنان ستمگر ایشان عجله نمىکند.
گر چه کلمات (هاجَرُوا، قُتِلُوا، ماتُوا) که در آیه مورد بحث مى- باشند ماضى هستند و خبر از گذشته مىدهند، ولى در عین حال، شامل عموم افرادى که تا قیامت به وجود بیایند و همانگونه که این آیه مىگوید هجرت کنند مشمول نعمتى که این آیه مىفرماید مىشوند. زیرا همانگونه که زمان نزول این آیه نسبت به زمان ما، ماضى است همانگونه هم کلیه ازمنه جهان نسبت به روز قیامت که بعدا خواهد آمد ماضى هستند.
نکته دیگر اینکه: کلمه "لَیَرْزُقَنَّهُمُ" یعنى حتما به آنان رزق و روزى میدهد- هم رزق و روزى دنیوى را در بر مىگیرد، هم اخروى را. چرا که این کلمه داراى قید و شرطى نیست. و این خود، مؤید آن نکتهاى است که در بالا گفته شد.
محمّد بن العبّاس بعد از دو واسطه از عیسى بن داود او از امام کاظم علیه السّلام و ایشان از پدر بزرگوارش نقل نماید که فرمود این آیه درباره امیر المؤمنین على علیه السّلام نازل گردیده است .
چندین نکته:
1 )هجرت هدفدار یک ارزش است.
2)در راه خدا ناکامى نیست، اگر بندگان شایستهى خداوند از لذّتهاى دنیا محروم شوند به نعمتهاى بزرگ آخرت مىرسند.
3) تحقق وعدههاى الهى قطعى است.
4) رازق واقعى خداست و دیگران واسطهى رزق هستند.
عَن عَلی عَلیهِ السَلام فِی وَصفِهِ الجَنّه:
"فََلو رَمیَتَ بِبَِِصَرِ قَلبَکَ نَحوما یوصَفُ لَکَ مِنها لَغَرَفَت نَفسَکَ عَنِ البَدایعِ ما اُخرِجُ اِلَی الدُنیا مِن شَهَواتِها ولَذّاتِها و زَخارِفِ مَناظِرِها" «1»
اگر به دیده دل ببینی آنچه که برای تو از بهشت وصف می شود هر آیینه نفس تو دوری می کند از آنچه در این دنیاست از خوشی ها و آرایش های آن که در نظر است.
(1)نهج البلاغه ،خطبه164،بند21.