آیه 7:
نکته ها:
«دولة» به معناى گردش و دست به دست کردن اموال است.
در قرآن، چهار مرتبه به لزوم پشتیبانى اقتصادى از اهل بیت پیامبرعلیهم السلام اشاره و به پرداخت بخشى از خمس، فیىء و دیگر درآمدها به آنان تأکید شده است: «و لذى القربى»(12)، «و لذى القربى»(13)، «و آت ذا القربى حقّه»(14) و «فآت ذا القربى حقّه»(15)
در آیه چهارم این سوره براى کسانى که با پیامبر مخالفت مىکنند، عبارتِ «شدید العقاب» آمده بود و در این آیه نیز براى افرادى که ممکن است به تقسیم فیئ توسط پیامبر ایراد بگیرند، عبارتِ «شدید العقاب» آمده است.
در این آیه، ابتدا حکم آمده، «فللّه و للرسول و لذى...» سپس دلیل حکم، «کى لایکون دولة...» و در پایان، توجه به احکام حکومتى پیامبر مطرح شده است.
خداوند براى «ذى القربى» هم مقام معنوى را سفارش کرده «قل لاأسئلکم علیه أجراً الا المودّة فى القربى»(16) و هم پشتوانه اقتصادى را. «ما افاء اللّه... لذى القربى»
گرچه براى تقسیم فیئدر این آیه شش مورد بیان شده، ولى لازم نیست در تمام موارد به طور یکسان تقسیم شود.(17)
فیئ، به شخص رسول خداصلى الله علیه وآله اختصاص ندارد، بلکه براى موقعیّت و مقام و جایگاه اوست و لذا بعد از پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله در اختیار جانشینان بر حق او یعنى اهل بیتعلیهم السلام است و در زمان غیبت، در اختیار فقهاى عادلِ بى هوى و هوس.
هر کجا با تلاش رزمندگان به غنایم رسیدیم، تنها خمس آن میان شش گروه تقسیم مىشود، چنانکه در آیه 41 سوره انفال آمده است، ولى هر کجا بدون زحمت چیزى بدست آید، تمامش میان آن شش گروه تقسیم مىشود.
پیامها:
1- قوانین قرآن، کلى است، نه مخصوص به شأن و زمان نزول. (قانون فیئ مربوط به تمام مواردى است که کفّار آن را رها کرده و رفتهاند و مخصوص یهود بنىنضیر نیست. کلمه «ما» و «قرى» نشان عمومیّت است.) «ما افاء اللّه على رسوله من اهل القرى»
2- اموالِ کفّار فرارى، در اختیار رهبر دینى است. «ما افاء اللّه على رسوله»
3- نظام اسلامى به پشتوانه اقتصادى نیاز دارد که یکى از آنان فیئ و اموالى است که بدون جنگ، به خاطر فرار یا متارکه کفّار نصیب مسلمانان مىشود. «ما افاء اللّه على رسوله...»
4- رعایت ادب و شئون، در سخن لازم است. (ابتدا نام خدا، سپس رسول خدا و سپس دیگران). «للّه و للرسول...»
5 - سهم خداوند، زیر نظر پیامبر در راه رضاى خدا مصرف مىشود. «فللّه...»
6- فقرزدایى، جزء برنامههاى اصلى اسلام است. «و المساکین»
7- اگر گردش ثروت در دست اغنیاى مسلمانان ممنوع است، پس در دست کفّار قطعاً مورد نهى است. «کى لایکون دولة بین الاغنیاء...»
8 - برنامهریزان اقتصادى در نظام اسلامى باید به تعدیل ثروت وعدم تمرکز آن در دست یک گروه خاص توجه داشته باشند. «کى لایکون دولة بین الاغنیاء...»
9- اطاعت از فرامین پیامبر واجب است، زیرا پیامبر معصوم است، وگرنه به طور مطلق و بى چون و چرا دستوراتش واجب الاطاعه نبود. «ما آتاکم الرسول فخذوه...»
10- سنت پیامبر، لازم الاجرا است. «ما آتاکم الرسول فخذوه»
11- لازم نیست تمام دستورات در قرآن آمده باشد، بلکه هر امر و نهى که در سخنان پیامبر آمده باشد باید اطاعت شود. «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا»
12- در انجام فرمان پیامبر، سرعت به خرج دهیم. «فخذوه... فانتهوا» (حرف فاء براى سرعت است).
13- در مسائل مالى و تقسیم آن لغزشگاهى است که باید با تقوا از آن گذشت. «ما افاء اللّه... و اتقوا اللّه»
14- اطاعت بى چون و چرا از پیامبر، نمودى از تقوا است. «ما أتاکم الرسول فخذوه... و اتقوا اللّه»
15- بى تقوایى، کیفرى شدید دارد. «و اتقوا اللّه انّ اللّه شدید العقاب»
16- یاد کیفر سخت، سبب تقوا است. «و اتقوا اللّه... شدید العقاب»
آیه 8:
نکته ها:
این آیه به منزله شرح و تفسیرى است براى مصارف شش گانه فیئکه از میان «مساکین» و «ابن السبیل» به سراغ آن گروه از فقرایى روید که امتیازاتى همچون هجرت در راه خدا و یارى رسول خدا را داشته باشند.
از میان فقرا، مهاجران تبعید شدهاى که خالصانه حامى دین هستند، اولویّت دارند.
پیامها:
1- گرچه افراد نیازمند، نظرى به اموال ما ندارند، «یبتغون فضلاً من اللّه» ولى ما باید آنان را بهرهمند سازیم. «للفقراء»
2- علاقه به وطن، یک حق طبیعى و الهى است که قابل پیگیرى است. «اخرجوا من دیارهم»
3- کسانى در ادّعاى دیندارى صادقند که در عین فقر و آوارگى، حامى خدا و رسول باشند. «للفقراء... اخرجوا... ینصرون اللّه... هم الصّادقون»
4- کمالاتى قابل ستایش است که دائمى باشد. «یبتغون... ینصرون» (فعل مضارع نشان استمرار است.)
5 - دنیا همراه با آخرت ارزش دارد. «فضلا... و رضواناً»
6- افراد مخلص، الطاف الهى را فضل او مىدانند، نه حق خود. «فضلاً من اللّه»
7- صداقت با عملکرد روشن مىشود نه با شعار. «ینصرون... الصّادقون»
آیه 9:
نکته ها:
«تبوّؤ» از «بواء» به معناى نزول و جاى گرفتن در مکان است.(18) «خصاصة»، به فقرى که سبب شکاف زندگى شود گفته مىشود و «یوق» از «وقایه» به معنى حفاظت و کنترل است، «شُحّ» به معناى بخل همراه با حرص است.(19)
در کنار بهرهمند کردن مهاجران از فیئ، خداوند به ستایش انصار و مردم مدینه مىپردازد که آنان، هم خانههایشان را براى مهاجران آماده کردند و هم ایمانشان را کامل نمودند که تمام دستورات را بدون دغدغه عمل کردند.
در حدیث مىخوانیم: امام جوادعلیه السلام از اول شب تا صبح فقط یک دعا مىکرد: «الّلهم قنى شُحّ نفسى» خدایا! مرا از بخل نفسانىام حفظ کن. راوى مىگوید: به امام گفتم: جانم فدایت! من جز این یک دعا از شما نشنیدم! امام فرمود: «فاىّ شىء اشد من الشّحّ» چه چیزى خطرناکتر از بخل است.
در حدیث دیگرى مىخوانیم: «لایجتمع الشحّ و الایمان فى قلب رجل مسلم»(20)، بخل و ایمان در دل یک مسلمان جا نمىگیرد.
ایثار، یک کمال است امّا نباید موجب خروج از حدّ اعتدال شود، چنانکه قرآن در آیه 67 سوره فرقان، در وصف عباد الرّحمن مىفرماید: «و الّذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواماً»، آنان در انفاق، نه زیادهروى مىکنند و نه کوتاهى، بلکه راهى میانه را در پیش مىگیرند.
این موضوع، در روایتى از امام صادقعلیه السلام نیز مورد تأکید قرار گرفته است.(21)
18) تفسیر مراغى.
19) مفردات راغب.
20) تفسیر مجمع البیان.
21) تفسیر نورالثقلین.
پیامها:
1- بستر سازى براى ارائه خدمات به دیگران یک ارزش است. «تبوّؤ الدار»
2- هم ظاهر آراسته لازم است و هم باطن. «تبوّؤ الدار و الایمان»
3- محبّت به اهل ایمان مرز و بوم ندارد. «یحبّون من هاجَرَ الیهم»
4- از ایثار و روحیات خوب دیگران نام ببرید. «یحبّون... یؤثرون»
5 - دوستى پایدار آن است که به خاطر کمالات، افراد را دوست بداریم، نه به خاطر نام و قبیله و چشمداشت. «یحبّون من هاجر»
6- تظاهر به کمال ارزش ندارد، کمال آن است که در عمق جان باشد. «لایجدون فى صدورهم حاجة»
7- در ستایش از گروهى، نباید از گروه دیگر غافل شد تا ایجاد حساسیّت شود. در آیه قبل از مهاجرین ستایش شد و این آیه از انصار ستایش مىکند. «یحبون من هاجر الیهم»
8 - مهمتر از مهماندوستى، مهاجر دوستى است، زیرا مهمان چند روزى بیشتر نیست، ولى مهاجر مدّتهانزد انسان مىماند. «یحبون من هاجر الیهم»
9- در تجلیل، سلسله مراتب و سوابق حفظ شود. اول مهاجران(آیه قبل) بعد انصار(این آیه) و در آیه بعد از تابعین ستایش شده است.
10- خداوند از افرادى که حسد ندارند ستایش مىکند. (معمولاً حسادتها به هنگام تقسیم مال جلوه مىکند. با اینکه پیامبر، فیئ را تنها به مهاجران داد ولى انصار چشمداشتى نداشتند.) «لایجدون... حاجة مما اوتوا»
11- طبع بلند و دید وسیع، مورد ستایش قرآن است. «لایجدون فى صدورهم حاجة»
12- اظهار دوستى کافى نیست، دوستىِ عملى لازم است. «یحبّون... یؤثرون»
13- بخشش با وجود نیاز مهمتر است. «یؤثرون... و لو کان بهم خصاصة»
14- رستن از بخل، مایه رستگارى است. «مَن یوق شحّ نفسه... هم المفلحون»
15- بخل با نفس عجین است. اگر کسى از بخل دور شود نه تنها از مال بلکه از جان نیز مىتواند بگذرد. «یوق شحّ نفسه»
16- بخیل، رستگار نمىشود. «مَن یوق شحّ نفسه فاولئک هم المفلحون»
17- نجات از بخل، با کمک و امداد الهى ممکن است. کلمه «یوقَ» مجهول آمده، زیرا بازدارنده خداوند است.
18- بسیارى از کمالات، مربوط به نجات از بخل است. جمله «یوق شح نفسه» به عنوان کلید، در آخر آیه آمده است.
آیه 10:
نکته ها:
در آیات قبل، از مهاجرین و انصار ستایش شد و در این آیه سخن از تابعین است که تمام مسلمانان پس از پیامبر را مىتواند شامل شود.
در آیات 8 تا 10 به عوامل وحدت اشاره شده است:
1. محبّت. «یحبّون من هاجر الیهم»
2. ایثار. «و یؤثرون على انفسهم»
3. دعا. «ربّنا اغفر لنا... ربّنا»
4. خدمت. «تبَوّءُو الدار»
5. دورى از حرص و حسد. «لایجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا...»
6. دورى از بخل. «یوق شحّ نفسه»
7. اخوّت. «اغفر لنا و لاخواننا»
8. سعه صدر و نداشتن کینه. «لاتجعل فى قلوبنا غلاّ للذین آمنوا»
مغفرت و استغفار
بیش از دویست بار موضوع مغفرت و واژههاى آن در قرآن مطرح شده است. هم خودمان باید استغفار کنیم و هم از اولیاى خدا بخواهیم که براى ما استغفار کنند. «یا ابانا استغفر لنا»(22) حتى فرشتگان براى مؤمنان استغفار مىکنند. «و یستغفرون للذین آمنوا»(23)
البتّه استغفار براى مشرکان و منافقان اثرى ندارد. «سواء علیهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن یغفر اللّه لهم»(24)، «ما کان للنبىّ و الّذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین»(25)
امّا عوامل مغفرت الهى عبارتند از:
1. اطاعت از رهبر آسمانى. «فاتّبعونى یحببکم اللّه و یغفر لکم ذنوبکم»(26)
2. تقوا. «ان تتقوا اللّه... یغفر لکم»(27)
3. عفو و گذشت از مردم. «و لیعفوا و لیصفحوا الا تحبون ان یغفر اللّه لکم»(28)
4. کلام مستدل و محکم. «قولوا قولا سدیداً... یغفر لکم»(29)
5. قرض الحسنه. «ان تقرضوا اللّه... یغفر لکم»(30)
6. توبه و استغفار. «و من یعمل سوءً أو یظلم نفسه ثمّ یستغفر اللّه یجد اللّه غفوراً رحیما»(31)
22) یوسف، 97.
23) غافر، 7.
24) منافقون، 6.
25) توبه، 113.
26) آل عمران، 31.
27) انفال، 29.
28) نور، 22.
29) احزاب، 70 - 71.
30) تغابن، 17.
31) نساء، 110.
پیامها:
1- مکتب کامل مکتبى است که براى پیروان آینده خود نیز طرح کمال و رشد داشته باشد. «و الّذین جاءوا من بعدهم»
2- براى جلوگیرى از سوء تفاهم، ابتدا از لغزشهاى خود استغفار کنیم و سپس لغزشهاى دیگران. «اغفر لنا و لاخواننا»
3- مؤمن، مصونیت از گناه ندارد، ولى هرگاه گناهى مرتکب شد، بلافاصله استغفار مىکند. «اغفر لنا و لاخواننا»
4- دعاى خیر براى گذشتگان، وظیفه آیندگان است. «و الّذین جاؤوا من بعدهم یقولون ربّنا اغفر... الّذین سبقونا بالایمان»
5 - تمام مسلمانان با هم برادرند و براى یکدیگر دعا مىکنند. «اغفر لنا و لاخواننا الّذین سبقونا بالایمان»
6- سابقه در ایمان، یک ارزش است. «سبقونا بالایمان»
7- برادرى واقعى، در پرتو ایمان است. «اخواننا الّذین سبقونا بالایمان»
8 - در اخوت و برادرى دینى، زمان و مکان و نژاد مطرح نیست. «اخواننا الّذین سبقونا بالایمان»
9- با دعاى خیر، کینهها را از دل دور کنیم. «ربّنا اغفر... لاخواننا... لاتجعل غلاً للذین آمنوا»
10- مؤمن، بدخواه دیگران نیست. «لاتجعل فى قلوبنا غلاً للذین آمنوا»
11- خودسازى بدون استمداد از خداوند نمىشود. «ربّنا... لاتجعل فى قلوبنا غلاً»
12- در اصلاحات باید به سراغ ریشهها رفت. ریشه بسیارى از گناهان، کینه و حسادت ودشمنى است که باید ریشهکن شود. «لاتجعل فى قلوبنا غلاً»
13- توجه به ربوبیت و رأفت و رحمت خداوند، از آداب و پشتوانه اجابت دعاهاست. «ربّنا اغفر... انّک رؤف رحیم»
12) انفال، 41.
13) حشر، 7.
14) اسراء، 26.
15) روم، 38.
16) شورى، 23.
17) تفسیر احسنالحدیث.
آیه 11:
نکته ها:
بعد از ستایش از مهاجران و انصار و تابعین، این آیات، چهره منافقان و کفّار را که در کنار هم و در برابر آنان ایستادهاند، ترسیم مىکند. آرى یکى به مغفرت و آمرزش دعوت مىکند و یکى به لجاجت و مقاومت بر کفر و بىدینى.
در تفاسیر مىخوانیم: منافقان براى یهودیان پیمان شکنى که مورد قهر پیامبر اسلام قرار گرفته بودند، پیام فرستادند که شما سنگر خود را رها نکنید که ما با شما هستیم.
با توجه به آیه «انما المؤمنون اخوة»(32) که برادرى را تنها مخصوص اهل ایمان مىداند، باید گفت: برادرى منافق با کافر، برادرى صورى و ظاهرى است. «لاخوانهم الّذین کفروا...» در برادرى حقیقى، ایثار و از خود گذشتگى نمایان است، چنانکه انصار نسبت به مهاجران چنین کردند،«و یؤثرون على انفسهم» ولى در برادرى ظاهرى، حتى یارى ظاهرى هم نیست. «لننصرنّکم و اللّه یشهد انهم لکاذبون»
32) حجرات، 10.
پیامها:
1- رهبر جامعه اسلامى، باید از روابط منافقان داخلى با دشمنان خارجى آگاه باشد. «الم تَرَ»
2- در صدر اسلام، منافقانى بودند که با کفّار روابط مخفیانه و خائنانه داشتند و با وعدههاى خود مایه امید آنان بودند. «الم تَرَ الى الّذین نافقوا...»
3- منافق، برادر کافر است. «نافقوا... لاخوانهم الّذین کفروا»
4- همهى اهل کتاب در برابر مسلمانان نایستادهاند، تنها گروهى در صدد توطئه و دشمنى هستند. «الّذین کفروا من اهل الکتاب»
5 - منافق دروغگو براى اینکه دیگران را به باور بکشاند، سخن خود را قاطعانه مطرح مىکند. «لنخرجنّ معکم... لننصرنّکم»
6- منافق، در مسائل سیاسى و اجتماعى، تابع و مطیع رهبرى اسلامى نیست. «لا نطیع فیکم احداً ابداً»
7- منافقان، حتى به دوستان خود نیز دروغ مىگویند. «و اللّه یشهد انهم لکاذبون»
آیه 12:
پیامها:
1- و آگاهى از شکست کفّار و پاى بند نبودن منافقان به تعهّدات خود، سبب تقویت روحیه مسلمانان است. «لایخرجون معهم... لاینصرونهم»
2- از تبلیغات پر طمطراقِ منافقان نهراسید که آنان، مرد عمل نیستند و خیلى زود میدان را خالى مىکنند. «لایخرجون... لاینصرون... لیولّن الادبار»
3- پیمانشکنى منافقان به حدى است که نسبت به کافران هم پیمان خود نیز وفادار نیستند. «لایخرجون... لاینصرون»
4- عاقبت نفاق، خوارى و تنهایى است. «لاینصرون»
آیه 13:
نکته ها:
«رهبة» به معناى ترس و وحشت درونى و عمیق است که آثار آن در عمل ظاهر مىشود.
این آیه به منزله دلیل آیه قبل است که منافقان، حاضر به جنگ نیستند و اگر به جبهه آیند، فرار مىکنند، زیرا آنان ایمان ندارند و قدرت الهى را نمىشناسند ولى برق شمشیر را مىبینند و از شما بیش از خدا مىترسند.
پیامها:
1- مؤمن داراى اُبهت و هیبت است. «لانتم اشد رهبة فى صدورهم»
2- ترس از مردم به جاى ترس از خدا، نشانه روشن نفاق است. «لانتم اشد رهبة فى صدورهم من اللّه»
3- منافقان نمىدانند و نمىفهمند که رمز عزّت و قدرت مسلمانان، اراده و لطف خداوند است. «لایفقهون»
4- هراس از مردم و نترسیدن از خداوند، به خاطر سطحىنگرى و سبکسرى است. «لانتم اشدّ رهبة... لایفقهون»
آیه 14:
نکته ها:
«قُرى» جمع «قریة» به محل اجتماع مردم گفته مىشود، شهر باشد یا روستا. «محصنة» از «حِصن» به معناى قلعه است. «قرىً محصنة» یعنى مناطقى که از طریق دیوار یا خندق و یا برج حفاظت مىشود.
ارزش و نقش و برکات وحدت و اتّحاد، با کمى اندیشه و تعقل بر همه روشن مىشود، لذا پایان آیه فرمود: «قوم لایعقلون» ولى پى بردن به اینکه تمام قدرت از آنِ خداست و ما نباید از انسانها بیش از خدا بترسیم، به یک معرفت و توحید ناب و عمیق نیاز دارد و لذا آیه قبل با «قوم لایفقهون» پایان یافت
پیامها:
1- ارزیابى روحیات دشمن و هم پیمانان آنان و شیوه جنگى دشمن لازم است. «لایقاتلونکم جمیعاً الا... تحسبهم جمیعاً و...»
2- مراقب باشید که منافقان، مناطقى محفوظ و مصون از دسترس شما براى خود درست نکنند که در این صورت، خطر آنان جدى مىشود. «لایقاتلونکم... الا فى قرى محصّنة»
3- اتحادهاى صورى که بدون ایمان و گرایش باطنى باشد، ارزشى ندارد. «تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتّى»
4- امکانات و تجهیزات مادى و فیزیکى، عامل امنیّت نیست. در میان کفّار با آن همه تجهیزات درگیرى و ناامنى وجود دارد. «قرىً محصنة... بأسهم بینهم شدید»
5 - تحقیر و تضعیف منافقان و دشمن لازم است. «قوم لایفقهون... قوم لایعقلون»
6- اختلافات در جنگ، نشانه بىعقلى است. «لایقاتلونکم جمیعاً... قلوبهم شتى... لایعقلون»
آیه 15:
نکته ها:
«وبال» به معنى عواقب سوء یک امر است.
مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمىشود ولى یهودیان بنىنضیر، فریب وعدههاى منافقان را خوردند و فکر نکردند که این منافقان، چندى قبل همین وعدهها را به یهودیان بنىقینقاع دادند و وفا نکردند.
پیامها:
1- در شناخت افراد و گروهها، به سابقه آنها مراجعه کنید. «کمثل الّذین من قبلهم»
2- رهبر جامعه، باید از تاریخ اقوام و گروهها آگاه باشد. «کمثل الّذین من قبلهم»
3- در تبلیغ و تربیت، از نمونههایى استفاده کنید که آشنایى مردم با آن آسانتر باشد. «قریباً»
4- تلخىهاى مادى، پرتوى از کیفر کفّار است. «ذاقوا وبال أمرهم»
5 - تاریخ داراى قانون و سنتهاى ثابت است. کفّار اگر راهى را رفتند، مزه تلخ آن را چشیدند، شما هم اگر آن را بروید، خواهید چشید. «ذاقوا وبال أمرهم»
6- تلخىها و شیرینىها، نتیجه عملکرد خود ماست. «وبال امرهم»
7- همکارى با منافقان، هم در دنیا عذاب دارد و هم در آخرت. «ذاقوا وبال أمرهم و لهم عذاب الیم»
آیه 16:
ترجمه:
(فریب اهل کتاب از منافقان،) مثل (اغفال) شیطان است آنگاه که به انسان گفت: کافر شو، پس چون کفر ورزید، گفت: من از تو تبرّى مىجویم، من ازخداوندى که پروردگار جهانیان است مىترسم.
آیه 17:
نکته ها:
این آیه در ادامه آیه قبل، منافقان را به شیطان تشبیه کرده است که همواره به مردم وعده مىدهد، ولى وعدههایش جز فریب نیست. چه بسیارند افراد و حکومتهاى شیطان صفت که وعدههایى به وابستگان خود مىدهند، ولى روز خطر آنان را به حال خود رها مىکنند.
ابن عباس در ذیل این آیات، این ماجرا را نقل مىکند:
در بنىاسرائیل، عابدى بود به نام برصیصا که سالها عبادت مىکرد و مشهور شد و مردم بیماران خود را براى شفا و درمان نزد او مىآوردند. تا این که روزى زنى از اشراف را نزد او آوردند، شیطان او را وسوسه کرد و او به آن زن تجاوز کرد. سپس او را کشت و در بیابان دفن کرد. برادران زن فهمیدند و مسئله شایع شد و عابد از موقعیّت خود سرنگون گشت. حاکم وقت او را احضار و او به گناه خود اقرار کرد و حکم صادر شد که به دار آویخته شود. در این هنگام شیطان نزد او مجسّم شد که وسوسه من تو را به این روز انداخت، اگر به من سجده کنى تو را آزاد مىسازم. عابد گفت: توان سجده ندارم، شیطان گفت: با اشاره ابرو به من سجده کن، او چنین کرد و به کلى دین خود را از دست داد و سرانجام نیز کشته شد.(33)
شیطان، هر کس را به گونهاى گمراه و از راه به دور مىکند:
عابد بنىاسرائیل از راه عبادتش به گناه گرفتار مىشود.
قارون به علم و مدیریّتش مغرور مىشود. «على علم عندى»(34)
بلعمباعورا با داشتن اسم اعظم به سراغ هوسهاى خود مىرود. «آتیناه آیاتنا فانسلخ منها»(35)
سامرى به علم و هنر خود مغرور مىشود. «بصرت بما لم یبصروا»(36)
یکى به مال و ثروتش مغرور مىشود. «فلما آتاهم من فضله بخلوا به»(37)
دیگرى به فرزندان پسر. «و بنین شهودا»(38)
دیگرى به حکومت. «ألیس لى ملک مصر»(39)
و دیگرى به تجهیزات و برج و بارو. «جابوا الصخر بالواد»(40)،«تنحتون من الجبال بیوتا»(41)
شباهتهاى منافقان با شیطان
1. هر دو دشمن انسان هستند: «انّه لکم عدو مبین»(42)، «هم العدو»(43)
2. هر دو مردم را به فحشا و منکر مىخوانند: «یأمرکم بالفحشاء»(44)، «یأمرون بالمنکر»(45)
3. از هر دو باید دور شد: «و لا تتّبعوا خطوات الشیطان»(46)، «فاحذروهم»(47)
4. هر دو چند چهره و ظاهر فریبند: «کمثل الشّیطان اذ قال للانسان اکفر... قال انّى برى منک»، «و اذا لقوا الّذین آمنوا قالوا آمنّا و اذا خلوا الى شیاطینهم قالوا انّا معکم»(48)
5. هر دو با شعار خیرخواهى، اغفال مىکنند: «هل ادلّک عى شجرة الخلد»(49)، «قالوا انّما نحن مصلحون»(50)
6. جایگاه هردو دوزخ است: «انّهما فى النّار»(51)،«انّ المنافقین فى الدرک الاسفل من النّار»(52)
33) تفاسیر مجمعالبیان، قرطبى و روح البیان.
34) قصص، 78.
35) اعراف، 175.
36) طه، 96.
37) توبه، 76.
38) مدّثر، 13.
39) زخرف، 51.
40) فجر، 9.
41) شعراء، 149.
42) یس، 60.
43) منافقون، 4.
44) بقره، 268.
45) توبه، 67.
46) بقره، 208.
47) منافقون، 4.
48) بقره، 14.
49) طه، 120.
50) بقره، 11.
51) حشر، 17.
52) نساء، 145.
پیامها:
1- براى اثبات مطلب یا نفوذ بیشتر در مخاطب، مىتوان از چند نمونه و تجربه استفاده کرد. «کمثل الّذین من قبلهم... کمثل الشّیطان»
2- وسوسهها و تحریکات منافقان، نمونهاى از وسوسههاى شیطان است. «کمثل الّذین... کمثل الشّیطان»
3- شیطان، فقط دعوت به انحراف مىکند، این انسان است که با اختیار خود، انحراف را مىپذیرد. «اکفر... فلما کَفَر»
4- شیطان، رفیق نیمه راه است. «اکفر فلما کفر قال انى برىءٌ»
5 - کار انسان بىدین به جایى مىرسد که شیطان هم از او برائت مىجوید. «انّى برىءٌ منک»
6- شیطان و منافقان، خوف از خدا را توجیهى براى خلف وعده و یارى نکردن خود قرار مىدهند. «انّى اخاف اللّه» سرانجام نفاق و کفر، آتش جاودان است