أطیب البیان فی تفسیر القرآن
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ مکرر مراتب تقوى ذکر شده که اوّل درجه تقواى از کفر و شرک و ضلالت را ثمّ از معاصى کبار سپس از کلیّه معاصى پس از آن از مکروهات و منافیات مروّت و مباحات زائد از مقدار لزوم.
وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ فرداى قیامت که از جزئى و کلى اعمال سؤال مىشود و در تحت حساب مىآید. فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ زلزال آیه 7 و 8 و تمام در نامه عمل ثبت شده که مىفرماید: وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً کهف آیه 47
وَ اتَّقُوا اللَّهَ تأکید امر اوّل است، زیرا قطع نظر از حساب و سؤال و نامه اعمال و شهود روز قیامت از ملائکه حفظه و کتبه و اعضاء و جوارح و شهادت انبیاء در حقّ فرد فرد امّت و شهادة اوصیاء و ائمه در حق رعیّت که مىفرماید: فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً نساء آیه 45 بر فرض هیچ کدام از اینها نبود کافى بود .
إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُون
أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج12، ص: 481
ترجمه المیزان
و مانند آن کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند و خدا هم خود آنان را از یاد خودشان ببرد و ایشان همان فاسقانند-19-
[بیان رابطه و ملازمه بین فراموش کردن خدا و فراموش کردن خود (وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ ...)]
" وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ ..."
آیه شریفه
به منزله تاکیدى براى مضمون آیه قبلى است، گویا فرموده: براى روز حساب و جزاء عمل صالح از پیش بفرستید، عملى که جانهایتان با آن زنده شود، و زنهار زندگى خود را در آن روز فراموش مکنید. و چون سبب فراموش کردن نفس فراموش کردن خدا است، زیرا وقتى انسان خدا را فراموش کرد اسماى حسنى و صفات علیاى او را که صفات ذاتى انسان ارتباط مستقیم با آن دارد نیز فراموش مىکند، یعنى فقر و حاجت ذاتى خود را از یاد مىبرد، قهرا انسان نفس خود را مستقل در هستى مىپندارد، و به خیالش چنین مىرسد که حیات و قدرت و علم، و سایر کمالاتى که در خود سراغ دارد از خودش است، و نیز سایر اسباب طبیعى عالم را صاحب استقلال در تاثیر مىپندارد، و خیال مىکند که این خود آنهایند که یا تاثیر مىکنند و یا متاثر مىشوند.
کوتاه سخن اینکه: چنین کسى پروردگار خود و بازگشتش به سوى او را فراموش مىکند، و از توجه به خدا اعراض نموده، به غیر او توجه مىکند، نتیجه همه اینها این مىشود که خودش را هم فراموش کند، براى اینکه او از خودش تصورى دارد که آن نیست. او خود را موجودى مستقل الوجود، و مالک کمالات ظاهر خود، و مستقل در تدبیر امور خود مىداند.
در این تعبیر اشارهاى هم به سرنوشت یهودیانى کرد که قبل از این آیه سرگذشتشان را بیان نموده بود، یعنى یهودیان بنى النضیر، و بنى قینقاع. و نیز منافقینى که حالشان در دشمنى و مخالفت با خدا و رسولش حال همان یهودیان بود.و لذا فرمود:" وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ" و دنبالش به عنوان نتیجهگیرى فرمود: " فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ" که در حقیقت نتیجهگیرى مسبب است از سبب. آن گاه دنبالش فرمود:" أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ" و با این جمله راهنمایى کرد بر اینکه چنین کسانى فاسقان حقیقى هستند، یعنى از زى عبودیت خارجند , و آیه شریفه هر چند از فراموش کردن خداى تعالى نهى نموده، و فراموش کردن خویشتن را فرع آن و نتیجه آن دانسته، لیکن از آنجا که آیه در سیاق آیه قبلى واقع شده، با سیاقش دلالت مىکند بر امر به ذکر خدا، و مراقبت او. سادهتر بگویم: لفظ آیه از فراموش کردن خدا نهى مىکند ولى سیاق به ذکر خدا امر مىنماید.
ترجمه المیزان، ج19، ص: 380
تفسیر نمونه
آیه بعد به دنبال دستور به تقوى و توجه به معاد، تاکید بر یاد خدا کرده، چنین مىفرماید:" همچون کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند، و خدا نیز آنها را به خود فراموشى گرفتار کرد" (وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ ).
اصولا خمیر مایه تقوى دو چیز است: یاد خدا یعنى توجه به مراقبت دائمى اللَّه و حضور او در همه جا و همه حال، و توجه به دادگاه عدل خداوند و نامه اعمالى که هیچ کار صغیر و کبیرى وجود ندارد مگر اینکه در آن ثبت مىشود، و به همین دلیل توجه به این دو اصل (مبدأ و معاد) در سر لوحه برنامههاى تربیتى انبیاء و اولیاء قرار داشته، و تاثیر آن در پاکسازى فرد و اجتماع کاملا چشمگیر است .
اصولا یکى از بزرگترین بدبختیها و مصائب انسان خود فراموشى است، چرا که ارزشها و استعدادها و لیاقتهاى ذاتى خود را که خدا در او نهفته و از بقیه مخلوقات ممتازش ساخته، به دست فراموشى مىسپرد، و این مساوى با فراموش کردن انسانیت خویش است، و چنین انسانى تا سرحد یک حیوان درنده سقوط مىکند، و همتش چیزى جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود! و اینها همه عامل اصلى فسق و فجور بلکه این خود فراموشى بدترین مصداق فسق و خروج از طاعت خدا است، و به همین دلیل در پایان آیه مىگوید :
" چنین افراد فراموشکار فاسقند" (أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ).
این نکته نیز قابل توجه است که نمىگوید خدا را فراموش نکنید، بلکه مىگوید: مانند کسانى که خدا را فراموش کردند و خدا آنها را به خود فراموشى گرفتار ساخت نباشید، و این در حقیقت یک مصداق روشن حسى را نشان مىدهد که مىتوانند عاقبت فراموش کردن خدا را در آن ببینند .
این آیه ظاهرا نظر به منافقان دارد که در آیات قبل به آنها اشاره شده بود، یا یهود بنى نضیر، و یا هر دو .
تفسیر نمونه، ج23، ص: 542
أطیب البیان فی تفسیر القرآن
وَ لا تَکُونُوا خطاب بمؤمنین است که نباشید .
کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ نسیان خدا این است که از تحت اوامر الهى خارج شوند و مرتکب معاصى الهى شوند و توجه بروز واپسین خود نکنند و از عذاب قیامت غافل شوند و این عموم دارد شامل کافر و مشرک و منافق و ضالّ و مضلّ و فاسق و فاجر مىشود .
فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ ممکن است فاعل انسیهم خدا باشد و ممکن است نسیان خود آنها باشد که سبب شد به اینکه خود را فراموش کردند از مثوبات محروم شدند و در معرض سخت و غضب و عذاب الهى انداختند هر چه کنى بخود کنى گر همه نیک و بد کنى .
أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ فسق خروج عن طاعة اللَّه و متابعت شیطان و هواى نفس و ارباب ضلال است .
أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج12، ص: 824
ترجمه المیزان
لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ (20 )
اصحاب دوزخ و اصحاب بهشت یکسان نیستند و معلوم است که بهشتیان رستگارند (20 ).
." لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ" راغب مىگوید کلمه" فوز" به معناى دست یافتن به خیر با حصول سلامت است
آیه شهادت مىدهد به اینکه مراد از" اصحاب نار" همان کسانى هستند که خدا را از یاد بردهاند. و مراد از" اصحاب جنت" آنهایند که به یاد خدا و مراقب رفتار خویشند .
و این آیه شریفه حجتى تمام بر این معنا اقامه مىکند که بر هر کس واجب است به دسته یادآوران خدا و مراقبین اعمال بپیوندد، نه به آنهایى که خدا را فراموش کردند. بیان این حجت آن است که این دو طائفه- یعنى یادآوران خدا و فراموشکاران خدا و سومى ندارند- و سایرین بالأخره باید به یکى از این دو طائفه ملحق شوند، و این دو طائفه یکسان نیستند تا پیوستن به هر یک نظیر پیوستن به دیگرى باشد، و آدمى از اینکه به هر یک ملحق شود پروایى نداشته باشد، بلکه یکى از این دو طائفه راجح، و دیگرى مرجوح است، و عقل حکم مىکند که انسان طرف راجح را بگیرد، و آن را بر مرجوح ترجیح دهد و آن طرف یادآوران خدا است، چون تنها ایشان رستگارند، نه دیگران، پس ترجیح در جانب ایشان است، در نتیجه بر هر انسانى واجب است پیوستن به آنان را اختیار کند.
ترجمه المیزان، ج19، ص: 380
تفسیر نمونه
آیه مورد بحث به مقایسه این دو گروه (گروه مؤمنان با تقوى، و متوجه به مبدأ و معاد، و گروه فراموشکاران خدا که گرفتار خود فراموشى شدهاند) پرداخته، مىگوید:" اصحاب دوزخ و اصحاب بهشت یکسان نیستند" (لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ).
انسان بر سر دو راهى قرار دارد یا باید به گروه اول بپیوندد یا به گروه دوم و راه سومى در پیش نیست.
و در پایان آیه به صورت یک حکم قاطع مىفرماید:" فقط اصحاب بهشت رستگار و پیروزند" (أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ).