" او با اراده نافذ خود به اصلاح هر امر مىپردازد" (الْجَبَّارُ ).
این واژه که از ماده" جبر" گرفته شده، گاه به معنى قهر و غلبه و نفوذ
اراده مىآید، و گاه به معنى جبران و اصلاح، و راغب در مفردات هر دو معنى را به هم آمیخته، مىگوید: اصل جبر اصلاح کردن چیزى است با غلبه و قدرت این واژه هنگامى که در مورد خداوند به کار رود بیانگر یکى از صفات بزرگ او است که با نفوذ اراده و کمال قدرت به اصلاح هر فسادى مىپردازد، و هر گاه در مورد غیر او به کار رود معنى مذمت را دارد، و به گفته" راغب" به کسى گفته مىشود که مىخواهد نقصان و کمبود خود را با ادعاى مقاماتى که شایسته آن نیست" جبران" کند، این واژه در قرآن مجید در ده مورد به کار رفته که نه مورد آن در باره افراد ظالم و گردنکش و مفسد است، و تنها یک مورد آن در باره خداوند قادر متعال (آیه مورد بحث) مىباشد
سپس مىافزاید:" او شایسته بزرگى است و چیزى برتر و بالاتر از او نیست" (الْمُتَکَبِّرُ ).
" متکبر" از ماده" تکبر" به دو معنى آمده است: یکى ممدوح که در مورد خداوند به کار مىرود، و آن دارا بودن بزرگى و کارهاى نیک و صفات پسندیده فراوان است، و دیگرى نکوهیده و مذموم که در مورد غیر خدا به کار مىرود و آن این است که افراد کوچک و کم مقدار ادعاى بزرگى کنند، و صفاتى را که ندارند به خود نسبت دهند، و از آنجا که عظمت و بزرگى تنها شایسته مقام خدا است این واژه به معنى ممدوحش تنها در باره او به کار مىرود و هر گاه در غیر مورد او به کار رود به معنى مذموم است .
و در پایان آیه، بار دیگر روى مساله توحید که سخن با آن آغاز شده بود تکیه کرده، مىفرماید:" خداوند منزه است از آنچه شریک براى او قرار مىدهند" (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ ).
تفسیر نمونه، ج23، ص: 554
البیان فی تفسیر القرآن
او خداوندى است که نیست جز او الهى .
الْمَلِکُ مالک کلّ شىء و کلّ شىء تحت مملکته و سلطانه .
الْقُدُّوسُ منزه از جمیع عیوب و نواقص و احتیاجات ذاتا و صفة و افعالا .
السَّلامُ هو السلام و منه السلام و الیه یعود السلام .
الْمُؤْمِنُ فى کمال الامن و الامان لا یعتریه شىء و لا یتغیّر و لا یتبدّل .
الْمُهَیْمِنُ حفظ حقوق هر ذى حقّى را مىنماید نگهبان است حقّ کسى را از بین نمىبرد .
الْعَزِیزُ قادر متعال قاهر بر کلّ ممکنات .
الْجَبَّارُ جبروتیّت و بزرگى و عظمت و کبریایى خاصّ او است .
الْمُتَکَبِّرُ اکبر من کلّ شىء بل اکبر من ان یوصف و کلّ شىء عنده حقیر ذلیل صغیر خاضع متذلل .
سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ که نسبت خلق و رزق و اماته و احیاء و عزّت و ذلّت و صحّت و مرض و نعمت و بلاء و غنى و فقر را باسباب ظاهریّه مىدانند و بغیر او مىدهند .
أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج12، ص: 484
ترجمه المیزان
هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (24 )
او اللَّه است که آفریننده و پدید آورنده و صورتگر است او اسمایى حسنى دارد آنچه در آسمانها و زمین است تسبیحگوى اویند و او عزیزى است حکیم (24 ).
" هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ ..."
کلمه" خالق" به معناى کسى است که اشیایى را با اندازهگیرى پدید آورده باشد. و کلمه" بارئ" نیز همان معنا را دارد، با این فرق که" بارئ" پدید آورندهاى است که اشیایى را که پدید آورده از یکدیگر ممتازند. و کلمه" مصور" به معناى کسى است که پدید آوردههاى خود را طورى صورتگرى کرده باشد که به یکدیگر مشتبه نشوند. بنا بر این، کلمات سهگانه هر سه متضمن معناى ایجاد هستند، اما به اعتبارات مختلف که بین آنها ترتیب هست، براى اینکه تصویر فرع این است که خداى تعالى بخواهد موجودات را متمایز از یکدیگر خلق کند، و این نیز فرع آنست که اصلا بخواهد موجوداتى بیافریند .
اینجا سؤالى پیش مىآید، و آن این است که چرا در دو آیه قبل بعد از نام" اللَّه "
بلافاصله کلمه توحید" لا اله الا اللَّه" را ذکر نمود و سپس اسماى خدا را شمرد، ولى در آیه مورد بحث بعد از نام" اللَّه" به شمردن اسماء پرداخت، و کلمه توحید را ذکر نکرد؟ جوابش این است که بین صفاتى که در آن دو آیه شمرده شده که یازده صفت، و یا یازده نام است، با نامهایى که در آیه مورد بحث ذکر شده فرق است، و این فرق باعث شده که در آن دو آیه کلمه توحید را بیاورد و در این آیه نیاورد، و آن فرق این است که صفات مذکور در دو آیه قبل الوهیت خدا را که همان مالکیت توأم با تدبیر است اثبات مىکند، و در حقیقت مثل این مىماند که فرموده باشد:" لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ" معبودى به جز خدا نیست، به دلیل اینکه او عالم به غیب و شهادت، و رحمان و رحیم و ... است. و این صفات به نحو اصالت و استقلال خاص خدا است، و شریکى براى او در این استقلال نیست، چون غیر او هر کس هر چه از این صفات دارد، خدا به وى داده، پس قهرا الوهیت و استحقاق معبود شدن هم خاص او است، و
به همین جهت در آخر آیه دوم فرمود:" سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ". و با این جمله اعتقاد شرک را که مذهب مشرکین است رد نمود . و اما صفات و اسمایى که در آیه مورد بحث آمده صفاتى است که نمىتواند اختصاص الوهیت به خدا را اثبات کند، چون صفات مذکور عبارتند از: خالق، بارئ و مصور، که مشرکین هم آنها را قبول دارند. آنان نیز خلقت و ایجاد را خاص خدا مىدانند، و در عین حال مدعى آنند که به غیر خدا ارباب و الهه دیگر هست که در استحقاق معبودیت شریک خدایند . و اما اینکه در ابتداى هر سه آیه اسم جلاله" اللَّه" آمده، به منظور تاکید و تثبیت مقصود بوده، چون این کلمه علم (اسم خاص) است براى خدا، و معنایش ذات مستجمع تمامى صفات کمال است، و قهرا تمامى اسماى الهى از آن سرچشمه مىگیرد . " لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى"- این جمله اشاره به بقیه اسماى حسنى است، چون کلمه" الاسماء" هم جمع است، و هم الف و لام بر سرش آمده، و از نظر قواعد ادبى جمع داراى الف و لام افاده عموم مىکند . " یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ"- یعنى هر آنچه مخلوق که در عالم است حتى خود آسمانها و زمین تسبیحگوى اویند. و ما در سابق مکرر پیرامون اینکه تسبیح موجودات چه معنا دارد بحث کردیم . این آیات سهگانه با جمله" وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ" ختم شده یعنى او غالبى است شکست ناپذیر، و کسى است که افعالش متقن است، نه گزاف و بیهوده. پس نه معصیت گناهکاران او را در آنچه تشریع کرده و بشر را به سویش مىخواند عاجز مىسازد، و نه مخالفت معاندان، و نه پاداش مطیعان و اجر نیکوکاران در درگاهش ضایع مىگردد توصیف خدا به دو وصف عزیز و حکیم اشاره دارد به اینکه کلامش هم، عزیز و حکیم است، از این بابت بود که در قرآن کریم کلام خود را هم عزیز و حکیم خوانده، یک جا فرموده:" وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ" بحث روایتى [ (روایاتى در باره بعضى اسماء و صفات خداوند، و در باره محاسبه نفس و نظر در اعمال).] در مجمع البیان در تفسیر جمله" عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ" از امام ابى جعفر (ع) روایت آورده که فرمود: غیب عبارت است از چیزى که تا کنون نبوده، و شهادت چیزهایى است که بوده و در توحید به سند خود از ابى بصیر از امام ابى جعفر باقر (ع) روایت کرده که در ضمن حدیثى فرمود: خداى تعالى از ازل حى و زنده بوده، اما حى بدون حیات. و از ازل ملک و قادر بوده، حتى قبل از اینکه چیزى را ایجاد کرده باشد، و بعد از آنکه خلق را بیافرید ملکى جبار شد در کافى به سند خود از هشام جوالیقى روایت کرده که گفت: از امام صادق (ع) از معناى کلام خدا که مىفرماید:" سُبْحانَ اللَّهِ" پرسیدم که منظور از آن چیست؟ فرمود: منظور منزه بودن خدا (از نواقص) است تفسیر نمونه در آخرین آیه مورد بحث در تکمیل این صفات به شش وصف دیگر اشاره کرده چنین مىفرماید:" او خداوندى است آفریننده" (هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ). " خداوندى که مخلوقات را بى کم و کاست، و بدون شبیهى از قبل، ایجاد کرد" (الْبارِئُ) «1». (1) بارئ از ماده برء (بر وزن قفل) در اصل به معنى بهبودى و رهایى از امور ناخوش آیند است، و لذا بارئ به کسى گفته مىشود که چیزى را بدون کم و کاست و کاملا موزون ایجاد کند، بعضى نیز آن را از ماده برى (بر وزن نفى) به معنى تراشیدن چوب گرفتهاند که آن نیز به منظور موزون ساختن آن انجام مىگیرد. بعضى از ارباب لغت نیز تصریح کردهاند که بارئ کسى است که چیزى را بى سابقه و بدون نمونه قبلى، ابداء کند. آفریدگارى که به هر موجودى صورت خاصى بخشید" (الْمُصَوِّرُ). و سپس از آنجا که اوصاف خداوند منحصر به این اوصاف نیست، بلکه اوصافش همچون ذاتش بى پایان است، مىافزاید:" براى او نامهاى نیک است" (لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى). و به همین دلیل از هر گونه عیب و نقص، منزه و مبرى است،" و تمام موجوداتى که در آسمان و زمین هستند براى او تسبیح مىگویند" و او را از هر عیب و نقصى پاک مىشمرند (یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). و سرانجام براى تاکید بیشتر، روى موضوع نظام آفرینش به دو وصف دیگر از اوصافش که یکى از آنها قبلا آمد، اشاره کرده، مىفرماید:" او عزیز و حکیم است" (وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ). اولى نشانه کمال قدرت او بر همه چیز، و غلبه بر هر مانع است، و دومى اشاره به علم و آگاهى از نظام آفرینش و تنظیم برنامه دقیق در امر خلقت و تدبیراست در آیه نخست از عمومىترین اوصاف ذات (علم) و عمومىترین اوصاف فعل (رحمت) که ریشه همه افعال خداوندى است بحث مىکند. در آیه دوم، سخن از حاکمیت او و شئون این حاکمیت است، و صفاتى همچون" قدوس" و" سلام" و" مؤمن" و" جبار" و" متکبر"، با توجه به معانى آنها که در بالا ذکر کردیم همه از ویژگیهاى این حاکمیت مطلقه الهى است.