تفسیر ایات 6و7 سوره حشر وَ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (6) قمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلىَ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَللهَِِّ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبىَ وَ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کىَْ لَا یَکُونَ دُولَةَ بَینَْ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ وَ مَا ءَاتَئکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهََئکُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ(7) خدا هر غنیمتى از آنان به رسول خود رسانید بدون جنگ شما رسانید شما بر اموال آنان هیچ اسب و شترى نتاختید لیکن این خدا است که رسولان خود را بر هر کس که خواهد مسلط مىکند که او بر هر چیزى قادر است (6). آنچه خدا از اموال اهل قرى به رسول خود برگردانید از آن خدا و رسول او و از آن خویشان رسول و فقیران و مسکینان و درماندگان در راه است تا اموال بین توانگران دست به دست نچرخد. و هر دستورى که رسول به شما داد بگیرید و از هر گناهى نهیتان کرد آن را ترک کنید و از خدا بترسید که خدا عقابى سخت دارد (7). (فرهنگ ابجدى،ص: 103)-أَفَاءَ-إفَاءَةً "فیأ" الظلُّ: سایه برگشت،- هُ الى کَذَا: او را برگردانید،- على القومِ فَیْئاً:غنائم قومى را گرفت و براى آن قوم آورد،- اللّهُ علیهِ مالَ القومِ: خداوند دارائى آن قوم را به او غنیمت دهد (فرهنگ ابجدى، ص: 163 )إیجَافاً "وجف" الفرسَ: اسب را وادار به شتاب کرد0 (قاموس قرآن، ج3، ص: 117)رکاب: رکوب:سوار شدن0راغب گوید: رکوب در اصل، بودن انسان است در پشت حیوانى و گاهى بکشتى نشستن اطلاق میشود. (رکاب) (بکسر ر) در اقرب گوید: رکاب شتر مفرد آن راحله است. (قاموس قرآن، ج3، ص: 290) یسلط:"سلط":سلطه بمعنى قدرت است (اقرب) راغب سلاطه را تمکّن و قدرت از روى قهر گفته است «سلّطه علیه» یعنى او را بر آندیگرى غالب کرد0 (قاموس قرآن، ج5، ص: 246)قدیر:"قدر":(بر وزن فلس) 1 -قدرت و مقدرة بمعنى توانائى است20- ایضا قدر بمعنى تنگ گرفتن است: " اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ ر"(عد: 26.3- ایضا قدر بمعنى تقدیر و اندازه0 (فرهنگ أبجدی، ص: 168)الیتمى :"الیَتِیم"-واحد هر چیزى،خانه تنها و شهر تک افتاد، جمع "أَیْتَام" آنکه پدرش مرده و هنوز در سن کودکى باشد0 (فرهنگ أبجدى،ص: 64)المساکین:المِسْکِین-ج مِسْکِینُون و مَسَاکِین "سکن":کسیکه چیزى ندارد، ونتواند مخارج عیال خود را تأمین کند، بیچاره و رانده شده. (فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، متن، ص: 8)ابْنُ السبیل-"سبل": مسافر، سفر کننده. (قاموس قرآن، ج6، ص: 169) کون:کان بمعنى بود، هست، واقع شده و غیر آن میاید. راغب میگوید: کان عبارت است از زمان گذشته. (فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، متن، ص: 33)الدُّولَة- "دول": آنچه به گردش زمان و نوبت از یکى به دیگرى برسد. (فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، متن، ص: 62)اغنیاء:"الغَنِی"ّ-جمع أَغْنِیَاء "غنی": دارنده مال بسیار، بىنیاز0 (فرهنگ أبجدی، ص: 1)]تاکم: آتَى-مُؤاتاةً "أتی" هُ على الشیء: در آن کار با او موافقت کرد،- ایتاءً فلاناً الشیءَ: آن چیز را به فلانى داد0 ( فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، متن، ص: 10)خذوه:أَخَذَ- أَخْذاً و تَأْخَاذاً "أخذ" هُ: آن را گرفت، آن چیز را بدست0 (فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، متن، ص: 68)انتهوا:"نهی": «شیءٌ مَنْهِیٌّ عنه»: آنچه که ممنوع شده باشد. ( قاموس قرآن، ج5، ص: 220)اتقوا:"وقى":وقایه و وقاء حفظ شىء است از آنچه اذیّت و ضرر میرساند 0تقوى: اسماست از اتقاء بمعنى پرهیز کردنست. راغب گوید: تقوى آنست که خود را از شىء مخوف در وقایه و حفظ- قرار دهیم این حقیقت تقوى است سپس خوف را تقوى و تقوى را خوف گویند ...» ( قاموس قرآن، ج4، ص: 10)شدید:"شدد":شدّ بمعنى محکم بستن است «شددت الشىء» یعنى آنرا محکم بستم0 (قاموس قرآن، ج5، ص: 21)عقاب:"عقب":(بفتح اول و کسر دوم) پاشنه،(عقاب)، عقوبت، معاقبه مخصوص بعذاباند0 ترجمه المیزان، ج19، ص: 352تا 253 مصدر" افائه" که فعل ماضى" أفاء" مشتق و معناى آیه این است که: آنچه خداى تعالى از اموال بنى النضیر به رسول خدا (صلی الله) برگردانید- و ملک آن را به رسول خدا (صلی الله) اختصاص داد- بدین جهت به آن جناب اختصاص داد و شما مسلمانان را در آن سهیم نکرد که در گرفتن قلعه آنان مرکبى سوار نشدید، و به خاطر اینکه راه قلعه تا مدینه نزدیک بود پیاده بدانجا رفتید، و خداى تعالى پیامبران خود را بر هر کس بخواهد مسلط مىسازد، و خدا بر هر چیزى قادر است. و اینک رسول اسلام را بر بنى النضیر مسلط ساخته، در نتیجه فىء (غنیمت) و اموالى که از این دشمنان به دست آمده خاص آن جناب است، هر کارى که بخواهد در آن اموال مىکند. " ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ ..." این آیه مىخواهد موارد مصرف فىء در آیه قبلى را بیان کند. و فىء در آن آیه را که خصوص فىء بنى النضیر بود به همه فىءهاى دیگر عمومیت دهد، وبفرماید حکم فىء مخصوص فىء بنى النضیر نیست، بلکه همه فىءها همین حکم را دارد. " فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ"- یعنى قسمتى از فىء مخصوص خدا و قسمتى از آن مخصوص رسول خدا است. و منظور از اینکه گفتیم مخصوص خداست، این است که باید زیر نظر رسول خدا (صلی الله) در راه رضاى خدا صرف شود، و آنچه سهم رسول خدا است در مصارف شخصى آن جناب مصرف مىشود. پس اینکه بعضى «1» گفتهاند:" ذکر نام خدا در بین صاحبان سهم تنها به منظور تبرک بوده" سخن درستى نیست، و نباید بدان توجه کرد. " وَ لِذِی الْقُرْبى"- منظور از ذى القربى، ذى القرباى رسول خدا و دودمان آن جناب است، و معنا ندارد که ما آن را به قرابت عموم مؤمنین حمل کنیم- دقت فرمایید-. و مراد از کلمه" یتامى" ایتام فقیرند، نه مطلق هر کودکى که پدرش را از دست داده باشد، یتیم فقیر هم مسکین استولیکن این که ایتام را جداگانه ذکر کرد براى این بوده که اهمیت رسیدگى به این طایفه را برساند 0(مساکین) جمع مسکین است، و آن فقیر ذلیلى است که هیچ چیز نداشته باشد0(المیزان، ج1، ص: 330) (ابن السبیل) به معناى کسى است که در سفر فقیر شده باشد، و یا اگر او را (پسر راه) خواندهاند، از این بابت است که به غیر از راه کسى نیست که وى منسوب به او باشد، تنها این مقدار به او معرفت داریم که در راه سفر است، به این جهت او را پسر راه خواندهاند و اما این که فقیر و بى زاد و راحله هم هست از خارج مفهوم کلمه به دست مىآید0(المیزان، ج4، ص: 562) از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) روایت شده که فرمودهاند: منظور از ذى القربى، اهل بیت، و مراد از یتامى و مساکین و ابن السبیل هم یتیمان و مساکین و ابن السبیل آنها است. " کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ"- یعنى حکمى که ما در باره مساله فىء کردیم، تنها براى این بود که این گونه درآمدها" دولة" میان اغنیاء نشود، و" دولة" چیزى را گویند که در بین مردم متداول است و دست به دست مىگردد." وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا"- یعنى آنچه را که رسول خدا (صلی الله) از فىء به شما مىدهد- هم چنان که به هر یک از مهاجرین و بعضى از اصحاب مقدارى داد- بگیرید، و آنچه نداد و شما را از آن نهى فرمود شما هم دست بردارید، و مطالبه نکنید، پس هرگز پیشنهاد نکنید که همه فىء را در بین همه مؤمنان تقسیم کند. پس روشن شد که چرا اینگونه غنیمتهارا فىء نامید و چرا در آیه فرمود: امر آن را به رسول ارجاع داد، و معناى ارجاع دادن این شد که باید زیر نظر آن جناب مصرف شود.و این آیه شامل تمامى اوامر و نواهى رسول خدا (صلی الله) مىشود، و تنها منحصر به دادن و ندادن سهمى از فىء نیست، بلکه شامل همه اوامرى که مىکند و نواهیى که صادر مىفرماید هست. " وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ" تقواى خد عبارتست از اینکه، خداى تعالى اطاعت بشود و معصیت نشود. و بنده او در همه احوال براى او خاضع گردد. چه اینکه او نعمتش بدهد و چه اینکه ندهد (و یا از دستش بگیرد.) و صبر در هنگام برخورد با بلاى خدایى یکى از مصادیق این معنا است. پس صبر هم شکر است0(المیزان، ج3، ص: 569) عقاب خدا چنان نیست که از یک جهت معینى به انسان روى بیاورد، مثلا از بالاى سر و یا از پائینتا بتواند فرار کند، بلکه عقاب خدا آدمى را به عمل خود آدمى و به گناهش مىگیرد، و چون گناه در باطن آدمى و در ظاهرش هست و از او جدا شدنى نیست، عقاب خدا هم از او جدا شدنى نیست، و در نتیجه خود انسان وقود و آتش افروز دوزخ مىشود، و به عبارت دیگر آتش از نهاد خود او مشتعل مىگردد و با این فرض دیگر فرار و قرار معنا ندارد، دیگر نه خلاصى تصور دارد، و نه تخفیف، به همین جهت است که خدا خود را شدید العقاب خوانده است(0المیزان، ج3، ص: 141و142) تفسیر نمونه، ج23، ص: 501تا512
شان نزول:
توضیح اینکه بعد از بیرون رفتن یهود بنى نضیر از مدینه، باغها و زمینهاى کشاورزى و خانهها و قسمتى از اموال آنها در مدینه باقیماند، جمعى از سران مسلمین خدمت رسول خدا(صلى الله) رسیدند و طبق آنچه از سنت عصر جاهلیت به خاطر داشتند عرض کردند: برگزیدههاى این غنیمت، و یک چهارم آن را برگیر و بقیه را به ما واگذار، تا در میان خود تقسیم کنیم! آیات فوق نازل شد و با صراحت گفت: چون براى این غنائم، جنگى نشده و مسلمانان زحمتى
نکشیدهاند تمام آن تعلق به رسول اللَّه (رئیس حکومت اسلامى) دارد0 «1».(1)" مجمع البیان" ذیل آیات مورد بحث، و تفاسیر دیگر.
" ما" در" ما افاء اللَّه"" موصوله" است، و" مبتدا" و" ما" در" فما اوجفتم علیه" نافیه است، و مجموع این جمله خبر است، این احتمال نیز داده شده که اولین" ما" شرطیه و دومى با جمله بعد از آن جواب شرط است0
" افاء" از ماده" فىء" در اصل به معنى" رجوع و بازگشت" است، و اینکه بر این دسته از غنائم" فىء" (بر وزن شىء) اطلاق شده شاید به خاطر آن است که خداوند تمام مواهب این جهان را در اصل براى مؤمنان، و قبل از همه براى پیغمبر آفریده، و افراد غیر مؤمن و گنهکار در حقیقت غاصبان این اموالند (هر چند بر حسب قوانین شرعى یا عرفى مالک محسوب شوند) هنگامى که این اموال به حاصبان حقیقى باز مىگردد شایسته عنوان" فىء" است.
" خیل" به معنى اسبها است (جمعى است که مفرد از جنس خود ندارد) «2»(2)" راغب" در" مفردات"مىگوید" خیل" در اصل از ماده" خیال" به معنى پندار و تصورات ذهنى است، و" خیلاء" به معنى تکبر و خود برتر بینى است0
چرا که از یک نوع تخیل فضیلت ناشى مىشود، و از آنجا که وقتى انسان بر اسب سوار مىشود غالبا یک نوع غرور و کبر احساس مىکند لفظ خیل بر اسب اطلاق شده است، قابل توجه اینکه" خیل" هم به اسبها گفته مىشود هم به سواران.
" رکاب" از ماده" رکوب" معمولا به معنى شتران سوارى مىآید.
هدف از مجموع جمله این است که در تمام مواردى که براى به دست آوردن غنیمت هیچ جنگى رخ ندهد غنائم در میان جنگجویان تقسیم نخواهد شد، و به طور کامل در اختیار رئیس مسلمین قرار مىگیرد، او هم با صلاحدید خود در مصارفى که در آیه بعد مىآید مصرف مىکند.
"وَ لکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ"چنان نیست که پیروزیها همیشه نتیجه جنگهاى شما باشد،بلکه خداوند بر همه چیز قادر است، و مىتواند قومى نیرومند را زبون سازد، و گروهى اندک را بر آنها مسلط کند، و تمام امکانات را از گروه اول به گروه دوم منتقل نماید.
قلعههاى بنى نضیر چنان که گفتهاند فاصله چندانى از مدینه نداشت (بعضى از مفسران فاصله را دو میل، کمتر از 4 کیلومتر، ذکر کردهاند) و مسلمانان پیاده به سوى قلعهها آمدند، بنا بر این زحمتى متحمل نشدند0همچنین وقوع درگیرى مسلحانه از نظر تاریخى ثابت نیست، محاصره نیز چندان به طول نیانجامید، بنا بر این مىتوان گفت در حقیقت چیزى که بتوان نام آن را نبرد گذاشت رخ نداد و خونى بر زمین ریخته نشد.
آیه بعدمىفرماید: این همانند غنائم جنگهاى مسلحانه نیست که تنها یک پنجم آن در اختیار پیامبر ص و سایر نیازمندان قرار گیرد، و چهار پنجم از آن جنگجویان باشد.و نیز اگر در آیه قبل گفته شد که تمام آن متعلق به رسول خدا است مفهومش این نیست که تمام آن را در مصارف شخصى مصرف مىکند، بلکه چون رئیس حکومت اسلامى، و مخصوصا مدافع و حافظ حقوق نیازمندان است قسمت عمده را در مورد آنها صرف مىکند.
در این آیه به طور کلى شش مصرف براى" فىء" ذکر شده:
1- سهم خداوند، بدیهى است خداوند مالک همه چیز است، و در عین حال به هیچ چیز نیازمند نیست، و این یک نوع نسبت تشریفى است تا گروههاى دیگر که بعد از آن ذکر شدهاند هیچ نوع احساس حقارت نکنند و سهم خود را همردیف سهم خدا محسوب دارند، و ذرهاى از شخصیت آنها در افکار عمومىکاسته شود.
2- سهم پیامبر (صلىالله)است که طبعا نیازمندیهاى شخصى او و سپس نیازمندیهاى مقامى او و انتظاراتى را که مردم از او دارند تامین مىکند.
3- سهم ذوى القربى است که منظور خویشاوندان پیامبر(صلىالله)و بنى هاشم است که از گرفتن زکات که جزء اموال عمومى مسلمین است محرومند.
و اصولا معنى ندارد که منظور خویشاوندان عموم مردم باشد چرا که در این صورت همه مسلمانان را بدون استثناء شامل مىشود، زیرا همه مردم خویشاوندان یکدیگرند0
4 و 5 و 6- سهم یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است، در اینکه این سه گروه تنها از بنى هاشم باید باشند، یا عموم یتیمان و مستمندان و ابن السبیلها را شامل مىشود؟ در میان مفسران گفتگو است.عموم فقهاى اهل سنت و مفسران آنها معتقدند که این مساله تعمیم دارد در حالى که روایاتى که از طریق اهل بیت ع رسیده است در این زمینه مختلف مىباشد، از بعضى استفاده مىشود که این سه سهم نیز مخصوص یتیمان و مستمندان و ابن السبیل بنى هاشم است، در حالى که در بعضى از روایات تصریح شده که اینحکم عمومیت دارد از امام باقر ع چنین نقل شده که فرمود:
کان ابى یقول لنا سهم رسول اللَّه و سهم ذى القربى، و نحن شرکاء الناس فیما بقى:
" سهم رسول خدا و ذى القربى از آن ما است، و ما در باقیمانده این سهام با مردم شریکیم" «1»
(1) مجمع البیان ج 9 ص 261-- وسائل الشیعه ج6 ص368 (حدیث 12 از باب 1 ابواب انفال).
علاوه بر این مفسران نقل کردهاند که پیامبر ص بعد از ماجراى بنى نضیراموالى را که از آنها باقى مانده بود در میان مهاجران که عموما در شرایط سختى در مدینه زندگى مىکردند و سه نفر از طایفهانصار که سخت نیازمند بودند تقسیم کرد، و این دلیل بر عمومیت مفهوم آیه است، و اگر بعضى از روایات با آن سازگار نباشد باید ظاهر قرآن را ترجیح داد «2».(2)وسائل الشیعهج6 ص356 (حدیث 4- باب 1 از ابواب انفال).
کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُم
" دولة" (به فتح دال و به ضم دال) به یک معنى است هر چند بعضى میان این دو فرق گذاشتهاند، اولى را مخصوص اموال و دومى را مربوط به جنگ و مقام دانستهاند، و یا اولى را اسم مصدر و دومى را مصدر شمردهاند، و به هر حال با ماده" تداول" که به معنى دست به دست کردن است ریشه مشترک دارد.
آیه فوق نازل شد و به آنها اخطار کرد: نباید این اموال دست به دست میان اغنیا بگردد! این آیه یک اصل اساسى را در اقتصاد اسلامى بازگو مىکند و آن اینکه جهتگیرى اقتصاد اسلامى چنین است که در عین احترام به" مالکیت خصوصى" برنامه را طورى تنظیم کرده که اموال و ثروتها متمرکز در دست گروهى محدود نشود که پیوسته در میان آنها دست به دست بگردد.
وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ"
یک حکم عمومى در تمام زمینهها و برنامههاى زندگى مسلمانها است، و سند روشنى است براى حجت بودن سنت پیامبر ص.بر طبق این اصل همه مسلمانان موظفند اوامر و نواهى پیامبر ص را به گوش جان بشنوند و اطاعت کنند، خواه در زمینه مسائل مربوط به حکومت اسلامى باشد، یا مسائل اقتصادى، و یا عبادى، و غیر آن، به خصوص اینکه در ذیل آیه کسانى را که مخالفت کنند به عذاب شدید تهدید کرده است.