( قاموس قرآن، ج2، ص: 293) خالق:"خلق":(بر وزن قفل و عنق) بمعن(قاموس قرآن، ج7، ص: 44)انزلنا:"نزول":اصل نزول بمعنى فرود آمدن است
( قاموس قرآن، ج3، ص: 1)هذا:"ذ":ااسم اشاره است و با آن بمفرد مذکر نزدیک اشاره میشود و چون هاء تنبیه بر آن داخل شود گویند: هذا.
( قاموس قرآن، ج5، ص: 260)قران :"قرء":جمع کردن-خواندن را از آن قرائت گویند که در خواندن حروف و کلمات کنار هم جمع میشوند0راغب گوید:ولى بهر جمع قرائت نگویند مثلا وقتیکه گروهى را جمع کردى نمیگوئى
( قاموس قرآن، ج2، ص: 6)"جبل":کوه
(قاموس قرآن، ج3، ص: 34)رایته:"رأى":دیدن. دانستن. نگاه کردن
( قاموس قرآن، ج2، ص: 248)خشعا:"خشع":خشوع بمعنى تذلّل و تواضع است0 راغب میگوید: خشوع بمعنى ضراعة و تذلّل است و اکثر استعمال آن در جوارح است چنانکه اکثر استعمال ضراعة در تذلّل و تواضع قلبى است.
( قاموس قرآن، ج4، ص: 115)متصدعا:"صدع" شکافتن. «صدعه صدعا:شقّه» کوه از ترس خدا خاشع و شکاف بر دارنده است.
( فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، متن، ص: 216)"الخَشِیَة"-ج خَشَایَا [خشی]: مؤنث (الخَشِی) است.الخَشِی- "خشی": ترسو
(قاموس قران ج 1 ص 277) "تِلک":اسم اشاره است بر مفرد مؤنّث.این کلمه چهل و یک بار در قرآن کریم آمده و در اغلب اشاره بجمع است و چون جمع باعتبار جماعت مؤنث است از این جهت میشود بجماعت با تلک اشاره کرد
( قاموس قرآن، ج6، ص: 233)امثال:"مثل": (بر وزن جسر) بمعنى مانند نظیر و شبیه استمثل: (بر وزن فرس) مانند، دلیل، صفت، عبرت، علامت، حدیث و مثل دائر0راغب میگوید: مثل (بر وزن فرس) قولى است درباره چیزى که شبیه است بقولى درباره چیزى دیگر تا یکى آندیگرى را بیان و مجسّم کند.
( قاموس قرآن، ج4، ص: 175)نضرب:"ضرب":زدن.مثل زدن نظیر
(قاموس قران ج 7 ص: 129)"ناس":جماعت مردم0راغب میگوید: گاهى از الناس بطور مجاز فضلاء مقصود است نه عموم مردم و آن در صورتى است که معناى انسانیت و اخلاق حمیده مقصود باشد
( قاموس قرآن، ج6، ص: 192)"لعل"ّ:از حروف شبیه بفعل و مشهور آنست که باسم نصب و بخبرش رفع میدهد0
راغب گوید: بقول بعضى مفسّرین لعلّ از خدا در جاى واجب العمل است و در بسیارى از مواضع آنرا به «کى» تفسیر کردهاند.
دوّم لعلّ گاهى براى امید و توقع گوینده است
( قاموس قرآن، ج5، ص: 199)یتفکرون:"فکر": (بفتح و کسر اول) اندیشه.تأمل. بعبارت دیگر فکر اعمال نظر و تدبّر است براى بدست آوردن واقعیات0
( قاموس قرآن، ج1، ص: 97)"اللَّه":علم (اسم) خداوند تبارک و تعالى است، بعضى گویند اصل آن اله است، همزهاش حذف شده و الف و لام بر آن اضافه گشته و لام در لام ادغام گردیده است، باید دانست: در این کلمه صفت بخصوص از صفات حق تعالى منظور نیست و آن فقط علم ذات بارى است، ولى التزاما بجمیع صفات خدا دلالت دارد و شاید از این جهت گفتهاند: اللَّه نام ذات واجب الوجودى است که جامع تمام صفات کمال است0وجود حق تعالى و توحید او اساس دین مبین اسلام و تمام ادیان آسمانى است، هیچ دینى و هیچ دانشمندى، موقعیّت و عظمت و وجود و صفات خدا را مانند قرآن تعریف نکرده و نشان نداده است.
(قاموس قرآن، ج5، ص: 34علم: (بر وزن فرس) نشانه. علامت.العالِم- دانشم
( قاموس قرآن، ج5، ص: 133)"غیب":نهان. نهفته. هر آنچه از دیده یا از علم نهان است0
( قاموس قرآن، ج4، ص: 74)شهادت:"شهد":شهود و شهادت بمعنى حضور و معاینه است و در صحاح مشاهده را معاینه گفته است0در مفردات گوید: شهود در معنى حضور و شهادت در معنى دیدن و معاینه اولى است.شهادت که بمعنى حضور و دیدن است گاهى بمعنى خبر قاطع آید