نه تنها در قیامت رستگار و پیروزند که در این دنیا نیز پیروزى و آرامش و نجات از آن آنها است، و شکست در هر دو جهان نصیب فراموشکاران است .
در حدیثى از رسول خدا ص مىخوانیم که" اصحاب الجنة" را به کسانى تفسیر فرمود که از او اطاعت کردند و ولایت على ع را پذیرا شدند، و" اصحاب النار" را به کسانى که ولایت على ع را ناخوش داشتند و نقض عهد کردند و با او پیکار نمودند
این یکى از مصادیق روشن مفهوم آیه است و از عمومیت مفهوم آیه نمىکاهد .
تفسیر نمونه، ج23، ص: 544
أطیب البیان فی تفسیر القرآن
مساوى نیستند اصحاب آتش و اصحاب بهشت اصحاب جنّة آنها رستگاران هستند، اصحاب آتش با اصحاب بهشت کمال تضاد را دارند مثل تضادّ باطل و حقّ صدق و کذب نور و ظلمت ایمان و کفر ضلالت و هدایت مطیع و عاصى سعادت و شقاوت و لو در صورت ظاهر دنیوى شبیه یک دیگرند هر دو بشر و انسان هستند خورد و خوراک دارند در اعضاء و جوارح و در خواب و بیدارى و در معاشرت و لباس و حرکت و سکون و امثال اینها مشابه یک دیگرند ولى در باطن کمال مضادّة را دارند مثل علم و جهل صفات حمیده و اخلاق رذیله .
لا یَسْتَوِی أَصْحابُ النَّارِ کافر و مشرک و منافق و ضالّ و مضلّ و فاسق و فاجر وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ مؤمن و صالح و متّقى و مطیع .
أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ مشمول عنایات الهى و نعم اخروى و رحمت واسعه و سعادت ابدى و حشر با انبیاء و اولیاء و شهداء و صالحین و سایر تفضّلات الهى هستند، و چه فوزى است بالاتر از این
أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج12، ص: 483
ترجمه المیزان
لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ (21 )
اگر، این قرآن را بر کوهى نازل کرده بودیم مسلما او را مىدیدى که خاشع و از ترس خدا متلاشى
مىشود. این مثلهایى است که براى مردم مىزنیم تا شاید به فکر بیفتند (21 ).
[مثلى گویاى عظمت و جلالت قدر قرآن ]
" لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ ..."
اگر ممکن بود قرآن بر کوهى نازل شود، و ما قرآن را بر کوه نازل مىکردیم، قطعا کوه را با آن همه صلابت و غلظت و بزرگى هیکل و نیروى مقاومتى که در برابر حوادث دارد، مىدیدى که از ترس خداى عز و جل متاثر و متلاشى مىشود، و وقتى حال کوه در برابر قرآن چنین است، انسان سزاوارتر از آن است که وقتى قرآن بر او تلاوت مىشود و یا خودش آن را تلاوت مىکند قلبش خاشع گردد. بنا بر این، بسیار جاى تعجب است که جمعى از همین انسانها نه تنها از شنیدن قرآن خاشع نمىگردند، و دچار ترس و دلواپسى نمىشوند، بلکه در مقام دشمنى و مخالفت هم برمىآیند .
در این آیه شریفه التفاتى از تکلم مع الغیر به غیبت به کار رفته، و این بدان جهت است که بر علت حکم دلالت کرده، بفهماند اگر کوه با نزول قرآن متلاشى و نرم مىشود، علتش این است که قرآن کلام خداى عز و جل است .
" وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ"- این جمله از باب به کار بردن حکمى کلى در موردى جزئى است تا دلالت کند بر اینکه حکم این مورد حکمى نو ظهور نیست، بلکه در همه موارد دیگرى- که بسیار هم هست- جریان دارد .
پس اینکه فرمود:" لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ" مثلى است که خداى تعالى براى مردم در امر قرآن زده تا عظمت و جلالت قدر آن را از این نظر که کلام خدا است و مشتمل بر معارفى عظیم است به ذهن مردم نزدیک سازد تا در باره آن تفکر نموده، و آن طور که شایسته آن است با آن برخورد کنند، و در صدد تحقیق محتواى آن که حق صریح است برآمده، به هدایتى که از طریق عبودیت پیشنهاد کرده مهتدى شوند، چون انسانها براى رسیدن به کمال و سعادتشان طریقى بجز قرآن ندارند، و از جمله معارفش همان مساله مراقبت و محاسبه است که آیات قبلى بدان سفارش مىکرد .
ترجمه المیزان، ج19، ص: 380
تفسیر نمونه
اگر این قرآن را بر کوهى نازل مىکردیم مىدیدى که در برابر آن خشوع مىکند و از خوف خدا مىشکافد! و اینها مثالهایى است که براى مردم مىزنیم تا در آن
اگر قرآن بر کوهها نازل مىشد از هم مىشکافتند !
پرده از روى این حقیقت بر مىدارد که نفوذ قرآن
نمىخورد! نخست مىفرماید:" اگر این قرآن را بر کوهى نازل مىکردیم مشاهده مىکردى که در برابر آن خشوع مىکند، و از خوف خدا مىشکافد" (لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ ). " و اینها مثالهایى است که براى مردم مىزنیم تا در آن بیندیشند" (وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ). بسیارى از مفسران این آیه را به صورت تشبیه تفسیر کردهاند و گفتهاند هدف این است که این کوهها با همه صلابت و استحکامى که دارند اگر عقل و احساس مىداشتند و این آیات بجاى قلب انسانها بر آنها نازل مىشد چنان به لرزه در مىآمدند که از هم مىشکافتند، اما گروهى از انسانهاى قساوتمند و سنگدل مىشنوند و کمتر تغییرى در آنها رخ نمىدهد (جمله وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ را گواه بر این تفسیر گرفتهاند ). تفسیر نمونه، ج23، ص: 551 أطیب البیان فی تفسیر القرآن اگر بر فرض محال ما نازل مىکردیم این قرآن مجید را بر کوه سنگ خاره هر آینه خاشع مىشد و از هم مىپاشید از ترس خدا و این مثلها را ما مىزنیم براى ناس باشد آنها بفکر بیفتند و تفکّر کنند لکن قلب آنها از سنگ سختر است و ابدا بخود نمىآیند . لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ ذکر جبل از باب مثال است چون سنگ در نظر انسان سختترین اشیاء است و الّا آسمانها و زمین طاقت عذاب الهى را ندارند، چنانچه امیر المؤمنین (ع) در دعاء کمیل مىفرماید : (فکیف احتمالى لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدّته و یدوم مقامه و لا یخفف عن اهله لانّه لا یکون الّا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السّماوات مىفرماید : اگر این تهدیدات و انذارها که در قرآن مجید بر انسان در مخالفت اوامر الهى بیان شده و تکلیفات مقرر گشته بر کوهها بیان میشد و جعل فرموده بودیم . لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً تصدّع از هم پاشیده شده و متفرق گشته، چنانچه مىگویند صدع الزجاجة یعنى شکسته شد که دیگر قابل التیام نیست اشاره به اینکه کوه از هم پاشیده مىشود از خوف الهى و این قلوب قاسیه هیچ متأثر نمىشوند چنانچه مىفرماید: ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً الى قوله وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ بقره آیه 69 . مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ از خوف سخط و غضب و عذاب الهى که سر تا سر قرآن انذار مىکند و خبر مىدهد . و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون باید تفکر کنند و بخود بیایند که فرمود : تفکر مقابل غفلت است تمام سعادات در اثر تفکر است و تمام مفاسد در اثر غفلت است أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج12، ص: 483 تفسیر ترجمه المیزان هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ (22 ) او اللَّه است که هیچ معبودى به جز او نیست عالم به غیب و آشکار است او رحمان و رحیم است (22 ). [توضیحى در مورد اینکه خداوند عالم غیب و شهادت است. و معانى پارهاى از اسماء حسناى دیگر خدا] " هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ" این آیه با دو آیه بعدش هر چند در مقام شمردن طائفهاى از اسماى حسناى خداى تعالى و اشاره به این نکته است که او داراى بهترین اسماء و منزه از هر نقصى است، و آنچه را که در آسمانها و زمین است شاهد بر این معنا مىگیرد، و لیکن اگر آن را با مضمون آیات قبل که امر به ذکر مىکرد در نظر بگیریم، از مجموع، این معنا استفاده مىشود که افرادى که یادآور خدایند او را با اسماى حسنایش ذکر مىکنند، و به هر اسمى از اسماى کمال خدا بر مىخورند، به نقصى که در خویشتن در مقابل آن کمال است پى مىبرند و اگر آن را با مضمون آیه قبلى و مخصوصا جمله" مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ" در نظر بگیریم، به علت خشوع کوه و متلاشى شدن آن از ترس خدا پى مىبریم. و معناى مجموع آنها چنین مىشود: چگونه کوهها از ترس او متلاشى نشود، با اینکه او خدایى است که معبودى بجز او نیست، و عالم به غیب و آشکار و چنین و چنان است. " هُوَ اللَّهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلَّا هُوَ"- موصول" الذى" وصله آن، مجموعا اسمى از اسماى خدا را معنا مىدهد، و آن وحدانیت خدا در الوهیت و معبودیت است " عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ"- کلمه" شهادت" به معناى چیزى است که مشهود و حاضر در نزد مدرک باشد، هم چنان که غیب معناى مخالف آن را مىدهد و هر چیزى که براى ما غیب و یا شهادت باشد، از آنجا که محاط خداى تعالى و خدا محیط به آنست، قهرا معلوم او، و او عالم به آن است
به قدرى عمیق است که اگر بر کوهها نازل مىشد آنها را تکان مىداد، اما عجب از این انسان سنگدل که گاه مىشنود و تکان