سفارش تبلیغ
صبا ویژن



قرآن پژوه - پژوهش در تفسیر

 " وَ الَّذِینَ هَاجَرُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُواْ أَوْ مَاتُواْ لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیرُْ الرَّازِقِینَ "(58)

"لَیُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلًا یَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ "(59)

 و کسانی که در راه خدا  هجرت کردند, سپس کشته شدند یا مردند, قطعا خدا به آنان رزق نیکو روزی می دهد و مسلما تنها خدا , بهترین روزی دهندگان است .(58) 

محققاً آنان را به جایگاهی وارد میکند که از آن خشنود خواهند بود و قطعاً خدا دانایی بردبار است.(59) 

"هجر":راغب گوید: هجر و هجران آنست که انسان از دیگرى جدا شود خواه با بدن یا با زبان یا با قلب. 

"قتل":‏کشتن. اصل قتل ازاله روح است از بدن مثل مرگ لیکن چون بکشنده اطلاق شود قتل گویند (مفردات).

"رزق": راغب میگوید:رزق گاهى بعطاء دائمى اطلاق میشود خواه دنیوى باشد یا اخروى و گاهى به نصیب و بهره و گاهى بغذائیکه وارد جوف میشود.

"علیم":فَعَلِیمٌ یصحّ أن یکون إشارة إلى الإنسان الذی فوق آخر، و یکون تخصیص لفظ العلیم الذی هو للمبالغة تنبیها أنه بالإضافة إلى الأوّل علیم و إن لم یکن بالإضافة إلى من فوقه کذلک، و یجوز أن یکون قوله: عَلِیمٌ عبارة عن اللّه تعالى و إن جاء لفظه منکّرا، إذ کان الموصوف فی الحقیقة بالعلیم هو تبارک و تعالى، فیکون قوله: وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ[1] ، إشارة إلى الجماعة بأسرهم لا إلى کلّ واحد بانفراده، و على الأوّل یکون إشارة إلى کلّ واحد بانفراده فیه إشارة إلى أنه لا یخفى علیه خافیة.

"حلیم":بردبار. این کلمه از اسماء حسنى و صیغه مبالغه است و معنى آن در باره خداچاره ساز و مهلت دهنده است، یعنى در عقوبت عجله و در هر نادانى بنده، غضب نمیکند.

 



نویسنده : قرآن پژوه » ساعت 9:31 عصر روز شنبه 91 خرداد 6


 

 تفسیر : (مقصود از اینکه قیامت عقیم_نازا_ است):

کلمه"بعتة" حال است برای کلمه ی ساعت. به این صورت: "الساعة باغتة". کلمه "لیَرزُقنهُمُ اللهُ" جواب قسم محذوب , و قسم و جواب آن : خبر است براس کلمه «الذین هاجروُا کلمه مُدخلا» مفعول فیه است . کاشف. 

 گرچه کلمه "کفروُا" ماضی و از گذشته خبر می دهد, ولی از کلمه "لایزولُ" و کلمه :"تاتیَهُمُ" که مضارع و برای استمرار هستند معلوم میشود , کافران همواره نسبت به قرآن و اسلام در شک و تردید هستند. و این خود یکی از اخبار غیبی قرآن مجید به شمار می رود.

 کلمه "ساعت" پایان جهان و قرار گرفتن در آستانه قیامت است که با کلمه "بغتة" مخصوصا همراه است.

آیه از این معنا خبر میدهد که اینگونه کفار تا آخر عمر از ایمان محرومند. پس مقصود از " الذین کَفَروُا" همه کفار نیستند, چون میدانیم و میبینیم که بسیاری از کفار بعد از سالها کفر موفق به ایمان میشوند. پس می فهمیم که مراد از کفار نامبرده در آیه , همان عده از صنادید و سردمداران قریشند که تا آخر عمر موفق به ایمان نشدند , همچنان که در آیه « إنّ الذین کفروُا سواءٌ علیهم أ أنذرتهُم أم لم تُنذرهُم لایؤمنون»  نیز منظور اینگونه کفارند , که در حقیقت ریشه فتنه هستند .

 واژه "مریه"که به معنی شک و تردید است , نشان می دهد که آنها هرگز یقین به خلاف قرآن و اسلام نداشتند , هرچند در الفاظشان چنین اظهار می کردند . بلکه حداقل به مرحله شک تنزل کرده بودند, اما تعصبها به آنها اجازه مطالعه بیشتر و یافتن حقیقت را نمی داد.

یوم عقیم: معنای «عقیم بودن روز» این است طوری باشد که دیگر فردایی از آن متولد نشود, و آن روز هلاکت و یا روز قیامت است.

 این نکته نیز روشن گردید که چرا در یک آیه روز قیامت را یکبار به قید ناگهانی بودن مقید کرد, و باری دیگر به قید نازا بودن. چون میخواست دو چیز را بفهماند , یکی اینکه در آن روز هیچ چاره ای یافت نمی شود و دیگر اینکه فردایی ندارد که جبران مافات را کنند.

در تفسیر احسن الحدیث آمده: به قرینه آیات بعدی معلوم میشود ع مراد از ساعة و یوم عقیم هر دو روز قیامت هستند , ولی روز مرگ و عالم برزخ در آیه در نظر گرفته نشده است.
در المیزان فرموده : علت تردید میان روز قیامت و عذاب آن , آنست که آمدن روز قیامت و آمدن عذاب هر یک , شک آنها را به یقین مبدل می کند.

مانند قالُوا یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ[2] که با دیدن قیامت به صدق گفته رسولان اقرار خواهند کرد و مانند وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلى‏ وَ رَبِّنا[3] .. که دیدن عذاب، شک را به یقین مبدل مى‏کند.

صاحب جوامع الجوامع برای «یوم عقیمٍ» چنین گفته: مقصود از این کلمه روز (جنگ) بدر است و برای آن چند وجه ذکر کرده اند:

1-چون در آن روز فرزندان کشته شدند, گویی زنان در اصل نزاییده و عقیم بودند.
 2- جنگجویان را فرزند جنگ می گویند . پس روزی که کشته شوند به طور مجاز روز عقیم گفته می شود.
 3- چون در آن روز ملائکه در جنگ وارد شدند اهمیت فوق العاده ای یافت و از این جهت«یوم عقیم» نامیده شد چنانکه شاعر گفته است :
  عقم النساء فما یلدن شیبهه                 ان النساء بمثله لعقیم 

(زنها عقیم شدند و مانند او را نخواهند زایید/ آری زنان از زاییدن شخصی مثل او عقیمند)

4- بعضى گفته‏اند مراد روز قیامت است، و به این دلیل عقیم گفته شده است که شبى برایش نیست، و گویى اصل آیه چنین بوده:" تأتیهم الساعه او یأتیهم عذابها " روز قیامت یا عذاب آن به سوى آنها مى‏آید. و به جاى ضمیر «هاء» اسم ظاهر "یوم عقیم" آمده است.

این آیه و آیه بعدى تفصیل آمدن "الساعة" است که مردم را به دو گروه تقسیم مى‏کند: گروه اول مؤمنان هستند که در جنات پر نعمت خواهند بود.این دو گروه بودن در اثر یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ مى‏باشد که خدا میان مردم به حق داورى خواهد کرد زیرا حکومت در آن روز مال خداست و کسى را حق تصمیم گیرى درباره کسى نخواهد بود.

 مراد از" براى خدا بودن ملک در روز قیامت" ظاهرشدن حقیقت است در آن روز، و گر نه در دنیا هم ملک براى خدا است، و این اختصاص به روز قیامت ندارد، و همچنین در نظایر این اوصاف که براى روز قیامت در قرآن آمده، از قبیل" الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ"،" الْقُوَّةَ لِلَّهِ"، و مانند آن، که منظور ظهور آن وصف است.

 ملک دو قسم است، یکى ملک حقیقى و حق، و دیگرى مجازى و صورى. آنچه از مصادیق ملک در این عالم براى اشیاء و اشخاص ملاحظه مى‏کنیم ملک مجازى و صورى است که خدا به آنها داده، البته در عین اینکه داده باز ملک خود اوست.

این دو قسم ملک همواره هست تا قیامت به پا شود، آن وقت دیگر اثرى از ملک مجازى و صورى باقى نمى‏ماند، در نتیجه دیگر احدى از موجودات عالم صفت مالکیت را ندارند. پس، از معناى مالک باقى نمى‏ماند مگر ملک حقیقى و حق، که آن هم براى خدا است و بس.

 پس یکى از خصایص روز قیامت این مى‏شود که آن روز ملک براى خدا است، و همچنین آن روز عزت و قدرت و امر براى خدا است.

ِکلمه "یومئذ" در اصل: یوم یؤمنون (روزى که ایمان مى‏آورند) یا" یوم تزول مریتهم" (روزى که شکّ و شبهه آنها بر طرف مى‏گردد) بوده است.

لام کلمه (لِلَّهِ) لام اختصاص و انحصار است یعنى حکومت و قدرت و سلطنت در روز رستاخیز فقط به ذات مقدس حضرت پروردگار اختصاص دارد.

" یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ"- یعنى آن روز غیر از خدا هیچ حاکمى دیگر غیر او نیست، چون حکم راندن از فروعات ملک است، وقتى در آن روز براى احدى هیچ نصیبى از ملک نماند، هیچ نصیبى از حکم راندن هم نمى‏ماند. 

  آن سر که  صیت افسرش از چرخ برگذشت        روزی در آستانه او خاک در شود  

"الَّذِینَ کَفَرُوا ..." معاندین هستند که از حق استکبار مى‏ورزند.

"کذبوا" در صورتى است که دین به انسان تبلیغ شود و او قبول نکند و تکذیب نماید یعنى مصداق "کافر عن عناد" باشد زیرا کافر به دو گروه تقسیم مى‏شود، کافر از روى جهل و کافر از روى عناد و لجاجت، در قرآن مجید وعده عذاب ظاهرا فقط براى قسم دوم است، عذاب آنها را خوار و رسوا خواهد کرد" رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَه[4]

جالب توجه اینکه در باره مؤمنان اشاره به دو چیز مى‏کند. (ایمان) و (عمل صالح) و در نقطه مقابل در باره کافران اشاره

به (کفر) و (تکذیب آیات الهى) است، که در واقع هر کدام ترکیبى است از اعتقاد درونى، و آثار برونى وعملى آن. چرا که اعمال انسان غالبا از یک ریشه فکرى و اعتقادى سر چشمه مى‏گیرد.

کلمه «مهین- اهانت بار و خوار کننده»، این معنى را مى‏رساند که مهمترین عاملى که انسان را به شک و آرزوجویى فرا مى‏خواند همانا تکبّر و بزرگ خویشتنى است، و اهانت و خوار کردن همان عذاب نفسانى و روانییى است که نصیب متکبّران مى‏شود، و شاید از عذاب مادّى دردناکتر باشد.

" فَأُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ"- این جمله بیان همان حکمى است که خداى تعالى در آن روز مى‏راند.  



نویسنده : قرآن پژوه » ساعت 8:46 عصر روز جمعه 91 خرداد 5


روایت : 

در تفسیر برهان از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: (نحن النعیم) یعنى ما آل محمّد (ص) همان نعمتى هستیم که این آیه مى‏گوید. و نیز آن بزرگوار مى‏فرماید:و اللّه ما هو الطعام و الشراب، و لکن ولایتنا اهل البیت.یعنى به خدا سوگند، مقصود از این نعمتى که این آیه مى‏گوید: خوراکى و آشامیدنى نیست. بلکه ولایت ما اهلبیت است.

چندین نکته کوتاه:

1)اگر شک و تردید، مقدّمه‏ى تحقیق و ایمان شود ارزشمند است. شک و تردید دائمى است که پایانش انحراف و عذاب است.

2 )از همه‏ى مردم انتظار ایمان نداشته باشید، زیرا براى گروهى از آنان هیچ دلیل و برهانى مؤثّر نیست.

3 )کسى که خط کفر و مبارزه با حقّ را پذیرفت، در برابر هر حقیقتى با سوء ظن و تردید برخورد مى‏کند.

4) چون مرگ و قیامت ناگهانى است، هرگز غافل نباشیم.

 قال عَلی عَلیهِ السَلام:

« شده إن الله سُبحانه وضعَ التواب علی طاعته و العِقابَ علی معصیته , زیادة لعبادة عن نقمته حیاة لهُم الی الجنّة » {نهج البلاغه, حکمت 360}

خداوند سبحان پاداش را بر بندگی و کیفر رابر گناه خود قرار داده به جهت آنکه بندگانش را از عذاب خویش باز داشته و آنها را به سوی بهشت روانه سازد.



نویسنده : قرآن پژوه » ساعت 8:4 عصر روز جمعه 91 خرداد 5


 "وَ لَا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُواْ فىِ مِرْیَةٍ مِّنْهُ حَتىَ‏ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذَابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ "(55)

" الْمُلْکُ یَوْمَئذٍ لِّلَّهِ یحَْکُمُ بَیْنَهُمْ فَالَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فىِ جَنَّاتِ النَّعِیمِ "(56)

 "وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ کَذَّبُواْ بَِایَتِنَا فَأُوْلَئکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ "(57 )  

و کسانی که کفر ورزیدند, پیوسته از آن (قرآن) در شک هستند, تا ساعت (رستاخیز) ناگهان برایشان فرا رسد , یا عذاب روزی نازا (روزی که فردایی ندارد) به سراغشان بیاید! (55)  

در آن روز , فرمانروایی از آن (مخصوص) خداست میان آنان داوری می کند. پس کسانی که ایمان آورده و (کارهای)شایسته انجام داده اند , در باغهای پر نعمت (بهشتی)هستند.(56)

و کسانی که کفر ورزیدند و نشانه های ما را دروغ پنداشتند , پس آنان عذابی برایشان خوار کننده(مهیا) است!(57)

"زول" : نابود شد, دور شد. زیل: کنار شدن. این همان "زال" ناقصه است و فرق آن با زال تامه آنست که این یایی است (زیل) و آن واوی است(زوال) چنانکه در اقرب گفته است افعال آن در قرآن همه توأم با حرف نفی است که افاده اثبات می کند. طبرسی در ذیل آیه میگوید: معنی لایزول , یدوم موجودات است.

"کفر":پوشاندن. در مفردات گوید: کفر در لغت بمعنى پوشاندن شى‏ء است‏0بزرگترین کفر انکار وحدانیّت خدایا دین یا نبوت است. کافر در عرف دین بکسى گفته میشود که وحدانیّت یا نبوت یا شریعت یا هر سه را انکار کند.

"المِرْیَةُ": التّردّد فی الأمر، و هو أخصّ من الشّک‏.
"بَغْت":ناگهان.

"عذاب":عقوبت. شکنجه. طبرسى آنرا استمرار الم، راغب ایجاع شدید، جوهرى عقوبت، اقرب هر آنچه بر انسان دشوار است و او را از مرادش منع میکند معنى کرده است . بنظر نگارنده: اصل آن بمعنى منع است و عذاب را از آنجهت عذاب گویند که از راحتى و آسایش منع میکند و آنرا از بین میبرد0

"عقم":(بر وزن قفل) خشکیدن.راغب گفته: عقم خشک شدنى است که مانع از قبول اثر باشد.

"مُلک": (بر وزن قفل) آن در استعمال قرآن بمعنى حکومت و اداره امور است 0

"یومئذ" بمعنى آنروز است، اضافه شدن لفظ یوم و حین به «اذ» مشهور است ابن هشام در معنى گفته:«اذ» در اینصورت اسم زمان مستقبل است ولى جمهور نحات آنرا قبول نکرده و گویند: آن در آیات قیامت مثلا براى محقق الوقوع بودن آخرت است که بجاى ماضى تنزیل شده و گرنه «اذ» همواره ظرف زمان ماضى است. ،

"صالح": شایسته. آنچه یا کسیکه شایسته و خوب است و در آن فساد نیست‏0صالحات در وصف اعمال و زنان بکار رفته است. 

"جَنَّ": (بفتح اوّل) پوشیدن.مستور کردن.جنّت:باغ. بهشت‏0 این تعبیر و نامگذارى براى تشبیه به جنّات دنیاست که تفهیم آن آسان شود و گر نه جنّات آخرت را نمیتوان با باغات دنیا مقایسه کرد، قابل دقّت است که «جنّات» در باره آخرت همیشه نکره آمده است یعنى: جنّات بخصوصى.

"نعیم": نعمت وسیع و کثیر. ظاهرا الف و لام در آن براى استغراق باشد یعنى از تمام نعمتها مسئول میشوید. مسئول شدن از نعمتها مسئول شدن از دین است که آیا از آنها مطابق دین استفاده کردید یا نه0

"کذب":(بر وزن وزر، و کتف) دروغ گفتن.

 "مهن":حقارت وکمى 0



نویسنده : قرآن پژوه » ساعت 12:29 صبح روز جمعه 91 خرداد 5


چکیده :

در ابتدا از مشرکان لجوجی سخن می گوید که شک آنها در رابطه با حقانیت قرآن از بین نمی رود, تا زمانی که عذاب روز قیامت که نه چاره ای در آن هست و نه فردایی دارد بر آنها فرا رسد. سپس در این روز پرده ها کنار می رود و مالکیت خدا آشکار می گردد و خدا بین مومنان و کافران حکم میراند.

سپس به توصف مهاجران میپردازد و از پاداش اخروی آنها صحبت میکند و در آیه بعد به پاداش دنیوی آنها _در سایه لطف الهی_ اشاره میکند. حال شروع به ذکر قدرتش می کند, دلیل بر اینکه قدرت برپایی قیامت را دارد و اوست که شب و روز را در هم داخل می کند و چون شنوا و بیناست قدرت حکمرانی دارد . در آیه بعد تعلیل بر دو آیه قبل می آورد .            

که "حق"اوست و"علی"و"کبیر" نیز اوست که اینها برابر جمیع صفات کمال وی می باشد.

هر آنچه در آسمان ها ودر زمین است جو مالکیت وی است واوست که کشتی را بردریا روان میسازد واز سقوط آسمان بر زمین ممانعت می کند و اینها از شدت ودوام رحمت اوست ،هم اوست که خلق می کند سپس می میراند وباز زنده می کند ولی انسان همه این نعمتها را می بیند و باز هم ناسپاسگر است .

این آیات-58 تا 66-خصوصیتی دارند که در هیچ جای قرآن نیست,این آیات با دو اسم ازاسماء حسنای الهی ختم می شوند به جز اسم جلاله الله که آن نیامده است .اگر ضمیر "هو" راهم اسم بدانیم با صفات «حق»,«مالک», «ممیت»و«محیی» بیست اسم از اسامی خدا به کار رفته است.ذکر این آیات وصفات اسلوبی است برای معرفت وشناخت نسبت به خدا .

سپس می فرماید برای هر امتی آدابی برای عبادت قرار دادیم وخطاب به پیامبر صلی الله می فرماید اگر کافران با تو در این مورد جدال کردند به خدا وا گذارشان نمای,چرا که خداوند در روز قیامت به این اختلافات رسیدگی می کند وچون همه چیز در لئح محفوظ ثمت است این کار برای خدا آسان است.

سپس سخن از مشرکانی به میان می آورد که بدون هیچ دلیل وبرهانی معبودان خویش رامی پرستند،عمل ناپسند دیگرشان این است وقتی آیات روشنگر مارا می شنوند از شدت خشم وکینه می خواهند به تلاوت کنندگان آن آیات

 حمله ور شوند،پس ای پیامبر(صلی الله) خبری به آنها بده که برایشان بدتر است وآن وعده آتش جهنم است.

 مقدمه : 

منت خدای را عز وجل که طاعتش موجب قرلت است وبه شکر اندرش مزید نعمت ،هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است وچون برآید مفرح ذات،پس در هر نفسی دو نعمت موجود است وبرهرنعمتی شکری واجب.
از دست و زبان که برآید                کز عهده  شکرش بدر آید

با استعانت از خدای متعال در این تحقیق بر آیات- 55 تا72 سوره حج از یازده تفسیر مختلف استفاده شده است . پس از ذکر آیات به ترجمه پرداخته شده وترجمه مناسب را از چهار ترجمه استخراج شده است. 

سپس به ریشه یابی لغات پرداخته شده وبیشترین بهره از قاموس قرآن برده شده است. در طی روند تفسیر ابتدا از ترجمه المیزان آغاز نموده وبعد از آن از دیگر تفاسیر نکات متفاوت را قید نموده ودر پایان از تفسیر نور چند نکته کوتاه آورده شده است .

در پایان با پژوهشی کوتاه در نهج البلاغه از جملات گران قدر حضرت علی علیه السلام استفاده شده است.
این مطالب را میتوان در وبلاگ – www.tafseer.parsiblog.com - مشاهده کنید.

امید است که تلاش ناچیز مورد رضای خداوند متعال قرار گیرد وتوفیق دهد که در ره تا لحظه مرگ ثابت قدم بمانم.
«والسلام علی من اتبع الهدی»

محتوای سوره :

سوره حج مگر چند آیه در مدینه نازل شده، آن چند آیه نیز در میان مکه و مدینه نازل گردیده است، در مجموع،" مدنى" بودن سوره قویتر به نظر مى‏رسد.

این سوره صد و ششمین سوره‏اى است که بر پیامبر ص نازل شده و بر حسب ترتیب، بعد از سوره" نور" و قبل از سوره" منافقین" است.

این سوره که به خاطر بخشى از آیاتش که پیرامون حج سخن مى‏گوید به نام" سوره حج" نامیده شده است.

غرض سوره بیان اصول دین است، البته با بیانى تفصیلى که مشرک و موحد هر دو از آن بهره‏مند شوند. و نیز فروع آن، ولى بیانش در فروع به طور اجمال است، و تنها مؤمنین موحد از آن استفاده مى‏کنند، چون تفاصیل احکام فرعى در روزگارى که این سوره نازل مى‏شده هنوز تشریع نشده بود، و به همین جهت در این سوره کلیات فروع دین از قبیل نماز و حج را بیان کرده است.

سیاق آیات- 55 تا 72- بر برپایى روز قیامت و تحقق این وعده میباشد وبارزترین آیه بر تحقق قیامت آیه«62» این سوره میباشد.

از نظر محتوا مطالب این ایات را به چند بخش مى‏توان تقسیم کرد:

1-در رابطه شک مشرکان در بر پایى قیامت وتردیدشان ابدى است‏.

2 -از مبارزه با شرک و مشرکان، سخن مى‏گوید و با توجه دادن به آیات پروردگار در عالم هستى انسانها را متوجه عظمت آفریدگار مى‏سازد.

3-براى هر امتى شریعت مخصوص به خود را قرار داده شده و دلدارى به پیامبر صلى الله در جدال با مشرکین .

4- باز هم سخن از ایات الهى برخورد کافران هنگام شنیدن ایات قران و پاسخ خداوند به انان .

فضیلت تلاوت :

 از امام صادق علیه السلام نقل شده است:"من قرأها فى کلّ ثلاثة ایّام لم یخرج سنته حتى یخرج الى بیت اللَّه الحرام" ."هر کس این سوره را در هر سه روز بخواند از سال بیرون نرود، مگر این که به خانه خدا مشرّف شود[1]".

در حدیثى از پیامبر صلی الله مى‏خوانیم:

"من قرء سورة الحج اعطى من الاجر کحجة حجها، و عمرة اعتمرها، بعدد من حج و اعتمر فیما مضى و فیما بقى":

" هر کس سوره حج را بخواند پاداش حج و عمره را خدا به او مى‏دهد به تعداد تمام کسانى که در گذشته و آینده حج عمره بجا آورده یا خواهند آورد[2]"

بدون شک این ثواب و فضیلت عظیم تنها براى تلاوت لفظى نیست، تلاوتى است اندیشه‏ساز، و اندیشه‏اى است عمل‏پرور.



نویسنده : قرآن پژوه » ساعت 7:54 عصر روز پنج شنبه 91 خرداد 4


فهرست منابع تفسیری:

1)ترجمه المیزان

2)تفسیر نمونه

3)تفسیر آسان

4)تفسیر جوامع الجامع

5)تفسیر احسن الحدیث

6)تفسیر مواهب علیه

7)تفسیر تسنیم

8)تفسیر هدایت

9)تفسیر نور

10)نمونه بینات در شأن نزول

 11)بیان السعا دة فی مقامات العبادة

12)نهج البلاغه

فهرست منابع ترجمه:

1)ترجمه رضایی

2)ترجمه کاویانپور

3)ترجمه فولادوند

4)ترجمه انصاریان

فهرست منابع لغوی:

1)قاموس قرآن

2)فرهنگ ابجدی

3)المفردات

 



نویسنده : قرآن پژوه » ساعت 7:15 عصر روز پنج شنبه 91 خرداد 4




نویسنده : قرآن پژوه » ساعت 8:22 عصر روز چهارشنبه 91 خرداد 3


  ( قاموس قرآن، ج‏6، ص: 273)ملک:"مُلک": (بر وزن قفل) آن در استعمال قرآن بمعنى حکومت و اداره امور است‏

( کتاب العین، ج‏5، ص: 73)قدوس :"قدس": القدس: تنزیه «3» الله، و هو القدوس و المقدس [و المتقدس‏]. و القداس: الجمان من فضة.

( قاموس قرآن، ج‏3، ص: 296)سلام:"سلم":(مثل فلس) و سلامت و سلام یعنى کنار بودن از آفات ظاهرى و باطنى‏

. سلام از اسماء حسنى است راغب گوید: گفته‏اند علّت توصیف خداوند بسلام آنست که عیوب و آفات بحضرتش راه ندارد چنانکه بخلائق میرسد0صدوق در توحید آنرا سلامت دهنده و سالم از هر عیب گفته است‏.

( قاموس قرآن، ج‏1، ص:123)مومن:" آمن":خاطر جمع، کسیکه در او ایمنى است و یا شهریکه ایمن است 0

مؤمِن‏:فعل امن اگر متعدّى بنفسه باشد بمعنى ایمنى دادن است‏ و مؤمن که از اسماء حسنى است از همین معنى است، یعنى ایمنى دهنده (المفردات)

( قاموس قرآن، ج‏4، ص: 340)"عزیز":از اسماء حسنى است بمعنى توانا و قادر در مجمع فرموده: عزیز توانائى است که مغلوب نمیشود و بقولى: کسى است که چیزى بر او ممتنع نیست. عزیز آنگاه که درباره خدا بکار رفته نوعا با یکى از اسماء حسنى توأم است مثل «حکیم» اینها ظاهرا براى فهماندن این حقیقت است که خدا در عین عزّت و توانائى کارهایش از روى حکمت و مصلحت است و در عین حال مهربان، بخشاینده، وهاب، دانا، پسندیده و ... است نباید از عزت خدا بهراسید  ,   گاهى در مقام تهدید آمده‏ است0 ظاهرا مراد از عزیز در این آیات منیع و دافع است یعنى خدا قوى است کسى او را زبون نتواند کرد و عزیز و منیع است که کسى بمقام و سلطنت او نرسد

( قاموس قرآن، ج‏6، ص: 72)متکبر:"کبر": (بر وزن عنب و قفل) بزرگى قدر-- متکبر:از اسماء حسنى است بمعنى صاحب کبریاء و صاحب عظمت است‏0در المیزان آمده: متکبّر آنست که متلبّس بکبریاء و در آن ظاهر باشد. این صفت در خداوند صادق است زیرا کبریاء و عظمت حقیقى از آن اوست.

 (قاموس قرآن، ج‏3، ص: 212سبحان:"تسبیح":تنزیه خدا از هر بدى و نالایق‏-  (سبحان) بقول طبرسى اسم مصدر و بقول راغب مصدر است مثل غفران و معنى آن تسبیح است و نصب آن چنانکه گفته‏اند براى مفعول مطلق بودنست‏0صحاح و قاموس و اقرب گفته است: معنى سبحان اللّه یعنى خدا را از بدى بطور کامل کنار میدانم .
( قاموس قرآن، ج‏4، ص: 20)شرک (بکسر شین) اسم است یعنى عمل شرک چنانکه در صحاح و قاموس و اقرب آمده است و نیز بمعنى شریک و نصیب آمده. (مشرک) کسى است که براى خدا شریک قرار ى عادت و طبع و مروّت و دین است‏0

راغب میگوید: خلق (بر وزن فلس و قفل) در اصل یکى‏اند اوّلى مخصوص هیئت و اشکال و صور ظاهرى است و دوّمى مخصوص به قوا و صفات است که با بصیرت قابل درک میباشد.

( لسان العرب ص :436)"لمُهَیْمِنُ: الشاهد، و هو من آمن غیرَه من الخوف، و أَصله أَأْمَنَ فهو مُؤَأْمِنٌ، و قال بعضهم: مُهَیْمِنٌ معنى مُؤَیْمِن،

( قاموس قران ج 1: ص 174")بارى:"بری":آفریننده «هُوَ اللَّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏» اوست خداى اندازه‏گیر، آفریننده، صورت ده، براى اوست نامهاى خوب.با در نظر گرفتن آنچه در «برء- بریّه» گفتیم، شاید خدا را از آن جهت بارى گوئیم که بوسیله‏ى ایجاد، اشیاء را از نبودن کنار و بطرف بود میکشاند.

 ( فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، متن، ص: 5)"البارِی"- "بری‏": آفریدگار،

( قاموس قرآن، ج‏4، ص: 161)مصور:"صو"ر:بفتح (ص) قطع.(صور): صورت بمعنى شکل است جمع آن صور (بر وزن صرد) است‏ . (مصوّر): صورت دهنده. از اسماء حسنى است تصویر خدائى فقط بانسان اختصاص ندارد بلکه شامل تمام موجودات است و دقائق تصویر در همه مخلوقات سارى و هویدا است‏

( قاموس قرآن، ج‏7، ص: 219)اسماء :" وسم":علامت گذاشتن. «وسم الشّى‏ء وسما» یعنى او را علامت گذارى کرد و علامت را سمة گویند0طبرسی اصل ان سمو بمعنی رفعت است0

( قاموس قرآن، ج‏2، ص: 134)حسنی :"حُسْن": (بر وزن قفل) زیبائى نیکوئى‏ و «الاسماء» موصوف حسنى است‏

( قاموس قرآن، ج‏2، ص: 163) حکیم:"حکم":محکم کار. حکمت کردار. کسیکه کار را از روى تشخیص و مصلحت انجام دهد.

 طبرسى نقل شده: حکیم بمعنى مانع از فساد است. عبارت دیگر محکم کار میباشد و آن صیغه مبالغه است.

 



نویسنده : قرآن پژوه » ساعت 1:5 صبح روز جمعه 90 دی 9


  ( قاموس قرآن، ج‏2، ص: 293) خالق:"خلق‏":(بر وزن قفل و عنق) بمعن(قاموس قرآن، ج‏7، ص: 44)انزلنا:"نزول":اصل نزول بمعنى فرود آمدن است‏

( قاموس قرآن، ج‏3، ص: 1)هذا:"ذ":ااسم اشاره است و با آن بمفرد مذکر نزدیک اشاره میشود و چون هاء تنبیه بر آن داخل شود گویند: هذا.

( قاموس قرآن، ج‏5، ص: 260)قران :"قرء":جمع کردن‏-خواندن را از آن قرائت گویند که در خواندن حروف و کلمات کنار هم جمع میشوند0راغب گوید:ولى بهر جمع قرائت نگویند مثلا وقتیکه گروهى را جمع کردى نمیگوئى‏

( قاموس قرآن، ج‏2، ص: 6)"جبل":کوه‏

(قاموس قرآن، ج‏3، ص: 34)رایته:"رأى":دیدن. دانستن. نگاه کردن‏

( قاموس قرآن، ج‏2، ص: 248)خشعا:"خشع":خشوع بمعنى تذلّل و تواضع است‏0 راغب میگوید: خشوع بمعنى ضراعة و تذلّل است و اکثر استعمال آن در جوارح است چنانکه اکثر استعمال ضراعة در تذلّل و تواضع قلبى است.

( قاموس قرآن، ج‏4، ص: 115)متصدعا:"صدع" شکافتن. «صدعه صدعا:شقّه» کوه از ترس خدا خاشع و شکاف بر دارنده است.

( فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، متن، ص: 216)"الخَشِیَة"-ج خَشَایَا [خشی‏]: مؤنث (الخَشِی) است.الخَشِی- "خشی‏": ترسو

(قاموس قران ج 1 ص 277) "تِلک":اسم اشاره است بر مفرد مؤنّث.این کلمه چهل و یک بار در قرآن کریم آمده و در اغلب اشاره بجمع است و چون جمع باعتبار جماعت مؤنث است از این جهت میشود بجماعت با تلک اشاره کرد

( قاموس قرآن، ج‏6، ص: 233)امثال:"مثل": (بر وزن جسر) بمعنى مانند نظیر و شبیه است‏مثل: (بر وزن فرس) مانند، دلیل، صفت، عبرت، علامت، حدیث و مثل دائر0راغب میگوید: مثل (بر وزن فرس) قولى است درباره چیزى که شبیه است بقولى درباره چیزى دیگر تا یکى آندیگرى را بیان و مجسّم کند.

( قاموس قرآن، ج‏4، ص: 175)نضرب:"ضرب":زدن.مثل زدن نظیر

 (قاموس قران ج 7 ‏ص: 129)"ناس":جماعت مردم‏0راغب میگوید: گاهى از الناس بطور مجاز فضلاء مقصود است نه عموم مردم و آن در صورتى است که معناى انسانیت و اخلاق حمیده مقصود باشد

 ( قاموس قرآن، ج‏6، ص: 192)"لعل"ّ:از حروف شبیه بفعل و مشهور آنست که باسم نصب و بخبرش رفع میدهد0

راغب گوید: بقول بعضى مفسّرین لعلّ از خدا در جاى واجب العمل است و در بسیارى از مواضع آنرا به «کى» تفسیر کرده‏اند.

دوّم لعلّ گاهى براى امید و توقع گوینده است‏

( قاموس قرآن، ج‏5، ص: 199)یتفکرون:"فکر": (بفتح و کسر اول) اندیشه.تأمل. بعبارت دیگر فکر اعمال نظر و تدبّر است براى بدست آوردن واقعیات‏0

( قاموس قرآن، ج‏1، ص: 97)"اللَّه":علم (اسم) خداوند تبارک و تعالى است، بعضى گویند اصل آن اله است، همزه‏اش حذف شده و الف و لام بر آن اضافه گشته و لام در لام ادغام گردیده است، باید دانست: در این کلمه صفت بخصوص از صفات حق تعالى منظور نیست و آن فقط علم ذات بارى است، ولى التزاما بجمیع صفات خدا دلالت دارد و شاید از این جهت گفته‏اند: اللَّه نام ذات واجب الوجودى است که جامع تمام صفات کمال است‏0وجود حق تعالى و توحید او اساس دین مبین اسلام و تمام ادیان آسمانى است، هیچ دینى و هیچ دانشمندى، موقعیّت و عظمت و وجود و صفات خدا را مانند قرآن تعریف نکرده و نشان نداده است.

(قاموس قرآن، ج‏5، ص: 34علم: (بر وزن فرس) نشانه. علامت.العالِم- دانشم

( قاموس قرآن، ج‏5، ص: 133)"غیب":نهان. نهفته. هر آنچه از دیده یا از علم نهان است0

( قاموس قرآن، ج‏4، ص: 74)شهادت:"شهد":شهود و شهادت بمعنى حضور و معاینه است و در صحاح مشاهده را معاینه گفته است‏0در مفردات گوید: شهود در معنى حضور و شهادت در معنى دیدن و معاینه اولى است.شهادت که بمعنى حضور و دیدن است گاهى بمعنى خبر قاطع آید



نویسنده : قرآن پژوه » ساعت 1:3 صبح روز جمعه 90 دی 9


ریشه کلمات ایات 18 تا24

(قاموس قرآن، ج‏5، ص: 220)اتقوا:"وقى":وقایه و وقاء حفظ شى‏ء است از آنچه اذیّت و ضرر میرساند 0‏

 (تقوى:) اسم است از اتقاء و هر دو بمعنى خود محفوظ داشتن و پرهیز کردنست. راغب گوید: تقوى آنست که خود را از شى‏ء مخوف در وقایه و حفظ- قرار دهیم این حقیقت تقوى است سپس خوف را تقوى و تقوى را خوف گویند ...»

( قاموس قرآن، ج‏7، ص: 81)تنظر:"نظر":نگاه کردن. گاهى مراد از آن تدبّر و تأمّل و دقت است. و گاهى مراد معرفت حاصله بعد از فحص و تأمّل است (راغب).

( قاموس قرآن، ج‏7، ص: 93)"نفس "(بر وزن فلس) در اصل بمعنى ذات است. طبرسى ذیل وَ ما یَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ بقره: 9. فرموده: نفس سه معنى دارد یکى بمعنى روح دیگرى بمعنى تأکید مثل «جائنى زید نفسه» سوم بمعنى ذات و اصل همان است.

در صحاح گفته: نفس بمعنى روح است. «خرجت نفسه» یعنى روحش خارج شد ایضا نفس بمعنى خون است «ما لیس له نفس سائلة لا ینجس الماء اذا مات فیه» آنکه خون جهنده ندارد اگر در آبى بمیرد آب نجس نمیشود تا میگوید نفس بمعنى عین و ذات شى‏ء است.ظاهرا خون را از آن نفس گفته‏اند که روح با آن از بدنش خارج میشود.

(قاموس قرآن، ج‏5، ص: 256)قدمت:"قدم":(بر وزن فرس) پا--بنا بتعبیر طبرسى علت تسمیه پا بقدم، جلو انداختن آنست براى راه رفتن و بتعبیر راغب اصل در قدم پا و تقدم بمعنى پیش افتادن باعتبار آن است.

 ( قاموس قرآن، ج‏5، ص: 90)لغد:"غُدو":غُدوه (بضم غین) و غداة بمعنى بامداد است یا از اول صبح تا طلوع شمس‏

 (غَد): فردا. اعمّ از آنکه فرداى حقیقى باشد

 ( المفردات فی غریب القرآن، ص: 273)خبیر:"خبر":الخُبْرُ: العلم بالأشیاء المعلومة عالم ببواطن أمورکم، و قیل: خبیر بمعنى مخبر0

 ( قاموس قرآن، ج‏5، ص: 44)تعملون:"عمل":کار. اعمّ از آنکه خوب باشد یا بد. خوب و بد بودن آن بوسیله قرینه معلوم میشود

راغب گوید: عمل هر فعلى است که از حیوان روى قصد واقع شود، آن از فعل اخصّ است زیرا فعل گاهى بفعل حیوانات که لا عن قصد سر زند اطلاق میشود و بعضا بفعل جمادات نیز گفته میشود ولى عمل خیلى کم بلا قصد و فعل جماد گفته میشود.

 ( قاموس قرآن، ج‏6، ص: 169)تکونوا:"کون":کان بمعنى بود، هست، واقع شده و غیر آن میاید. راغب میگوید: کان عبارت است از زمان گذشته.

 ( قاموس قرآن، ج‏1، ص: 132)نسوا:"نسى":نسى و نسیان هم بمعنى فراموش کردن آید و هم بمعنى اهمال و بى‏اعتنائى. فیومى در مصباح میگوید: نسیان مشترک است میان دو معنى یکى ترک از روى غفلت و دیگرى ترک از روى عمد0نسى (بر وزن فلس) در عرف نام چیزى است که بآن کم اعتنا میکنند.خدا را از روى بى‏اعتنائى فراموش کردند0

( قاموس قرآن، ج‏5، ص: 176)فاسقون:"فسق":(بر وزن قشر) خروج از حق‏0اهل لغت گفته‏اند: «فسقت الرّطبة عن قشرها» خرما از غلاف خود خارج شد بتصریح راغب فسق شرعى از همین ریشه است در مصباح و اقرب گفته بقولى آن بمعنى خروج شى‏ء از شى‏ء على وجه الفساد است.

( قاموس قرآن، ج‏3، ص: 357)نسوا:"سوى":مساوات بمعنى برابرى است در کیل یا وزن و غیره گوئیم:

سوى: سوى بکسر و ضم سین خوانده شده و معنى آن عدل و وسط است «مکانا» ظاهرا ظرف است و سوى صفت مکان یعنى میان ما و شما وقتى معین کن در مکانى را که مسافت آن بهر دو طرف مساوى است و شاید مکان هموار و مستوى الاطراف مراد باشد. راغب گوید سوى (بضمّ و کسر) و سواء بمعنى وسط است .

 ( قاموس قرآن، ج‏4، ص: 109) "اصحاب": جمع صاحب است بمعنى رفیقان ملازم‏0

( فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، متن، ص: 66)"النَّار":"نور": آتش، ج انورُ و نِیران و نِیرَة (این کلمه معمولا مؤنث بکار برده مى‏شود)، رأى و نظر و سمَت، دوزخ- «نارُ التَّهْوِیل»:

( قاموس قرآن، ج‏2، ص: 61)الجنه:"جَنّ"َ: (بفتح اوّل) پوشیدن.مستور کردن‏0جنّت:باغ‏

( قاموس قرآن، ج‏5، ص: 211)فایزون :"فوز":نجات. رستگارى‏ راغب آنرا رسیدن بخیر با سلامت معنى کرده است.                      (قاموس قرآن، ج‏7، ص: 44)انزلنا:"نزول":اصل نزول بمعنى فرود آمدن است‏

 



نویسنده : قرآن پژوه » ساعت 1:0 صبح روز جمعه 90 دی 9

<      1   2   3   4   5   >>   >